مدت زمان زیادي بود که به جمهوري سكوت سر نزده بودم. در طول این مدت گهگاهی لینک بعضی از مقالات را روی صفحهی فیسبوکم میدیدم اما نه برای خواندنشان شوقی در من ایجاد میشد و نه برای نوشتن مقالهای، وسوسهای در خود مییافتم. علتش هم اکثراً این بود که هرگز در بخش نظرات این سایت، حتا بهاندازهی فیسبوک هم تحلیل و دلیلی بر رد و یا تأیید نوشتهای دیده نمیشد. همهی نظرات را میتوان در توهین و تحقیرهای افراطی مخالفان یک نوشته و یا تمجیدهای بی حد و اندازهی موافقانش خلاصه نمود و این تمام دستآورد یک نویسنده از نشر نوشتهاش در این سایت میباشد. درحالی که اکثراً روی نوشتههایشان کار میکنند و تئوری میسازند تا واکنش جدی مخالفان و موافقانش را دیده و با تأمل بر آنها بهتوسعه و تعمیق نظراتش بپردازد. شاید از يك سال بیشتر بود كه خود را روی نوشتههایم انداخته بودم و بهسایتها کمتر توجه داشتم که اینبار لينك نوشتهی «حمام عمومی زنانه» را روی فیسبوکم دیدم كه بازتاب پر جنجال و سر و صدايی که مردان با غیرت راه انداخته بودند، بیشتر توجهم را جلب نمود. تصمیم گرفتم بروم و آن را بخوانم که چه چیزی باعث گشته تا آنهمه داعيه و اتهام و تهدید را علیه نویسندهاش که ضعیفهای بیش نبود، سرازیر نمایند. آیا بهراستی بالاخره از میان این ضعیفههای درجه چندمی، تابوشكني بهپا خاسته و چيزي گفته كه سالها انتظارش را داشتيم اما افسوس که تنها حسرت شنیدنش بر دلهایمان مانده بود.
نوشته را با سرعت توأم با بیمیلی خواندم و بهدنبالش نظرات را هم بههمان روش ادامه دادم. بدبختانه چون همیشه همان سنت حاکم بود و نظرات همچنان سرشار از تمجید موافقان و توهین و تهدید مخالفان که از سختینگی این سنت دیرینه سخت دلم گرفت. آنچه مرا بیشتر مشتاق یک «کنش» و شاید هم واکنش نمود، نظرات و واکنشهای اغلب خشمآلود قابل پیشبینی مخالفينی بود که بيش از تمجيد كنندگان چندشگر هميشگيای که زیر سپهر جمهوري سكوت تار و پود لانهی خود را تنیده بودند. صدالبته که از آنان درسهای زیادی را آموختم، چون واقعا نكاتي را مورد اشاره قرار داده بودند كه نوشته ي فاطمه (حالا به همين نام مي شناسيمش) تلنگر و شاید هم سيخكي به آنها زده بود و تمام رؤیاهای شیین و زندگی پر رفاهششان را مورد تهدید جدی قرار داده بود.
خلاصهی کلام، بايد بگويم كه این نوشته گرچه با جملات کوتاه و روانش، همچنین ورود به جزئيات دیالوگگونه، در بعضي جاها بيشتر شبيه به یک داستان کوتاه شده است، اما متن «حمام عمومی زنانه» ميان داستان و گزارش كه فضاي كلي نوشته را اشغال كرده بود، تا حدودي سردرگم بود. در این میان یکی از نظر دهندگان هم از کاربرد واژههاي ایرانی گله نموده بود كه بخشي از این نقد ممكن است درست باشد، چون گاهی نویسنده نامهایی مانن «سوتین» که کاملاً ایرانی است را بهکار برده است، درحالی كه اينك مدتي از حضور نویسنده در كابل میگذرد و حتما بارها اين لباسهاي زير را هم از بازار این شهر خريده است که بايد دقت لازم را در این مورد مينمود. اما انتقاداتي که در خصوص زبان در این کشور معمول میباشد، اغلب مبتنی عدم رعایت روش نوشتاري خاص كابلیان میباشد که دهها واژهی عربي، انگليسي و پشتو را در خود جاده داده و از گذشتههای دور طبق برنامهی «مسخ» و «حذف» زبان فارسی در این کشور توسط نهادهای رسمی رايج گشته است.
البته تصمیم نداشتم تا وارد نکات فنی و ویراستاری گردم، اما موجودیت نقدی در این زمینه مرا واداشت تا تذکراتی دهم. برگرديم به محتواي نوشته كه عده اي را سخت نگران نموده و آنان را وادار به واكنشهاي نسبتاً تند و بعضاً توأم با اتهام ضد ديني و مآلاً تهدیدهای غیورانه كرده است، در حالي كه نوشتهی فاطمه هرگز اشارهاي به مذهب نگردیده و حتا کوچکترین انگشت گذاری روی برداشتها و قرائتهاي مذهبي هم نشده و اساساً فضاي نوشته هرگز به آنسو نرفته و چنین محتوایی را هم درخود جا نداده است. اين همان نكتهاي است كه توجه مرا جلب نموده و اتوماتیکمان به ياد سخنان واکنش خميني، محسني و همهي رهبران مذهبياي كه آزمندانه به سياست چسپيدهاند، انداخت كه چگونه رندانه و عوامفریبانه منافع شخصي و موقعيت اجتماعي خود را به دين و مذهب پيوند ميزنند تا عدهاي سادهلوح بيمطالعه را تحريك نمايند و از احساسات آنان در جهت تأمين و تثبيت منافع اجتماعی ـ طبقاتی خودشان بهره ببرند. يعني وقتي خميني ميگفت اسلام درخطر است و امروزه محسني هم بهظاهر سياست را رها نموده و خود را در درون برج و باروي مصئون «مذهب» چاپيده است، در واقع آبرو و موقعيت اجتماعي ـ سياسيشان را در خطر ميبينند که با پوشش «مذهب» درصدد نگهداری از آن هستند، و الا بیرون ریختن دردهاي زنانه که سدههای متمادی درونشان را سخت فرسوده است، چه ربطي به این دارد که اسلام درخطر است!! یا اینکه چنين سخناني موقعيت و اعتبار اسلام را بهخطر مياندازند. مگر اینکه با چنین واكنشهایی برداشت شود كه اسلام عامل اين بدبختيها بوده و چون شیرزنی پیدا شده تا آنها را مورد نقد قرار دهد، اسلام توجيهگر این قيوداتِ پلید و ستمهای ضدزن زيرسوال رفته است. میبینیم که احساسات بیمنطقی که نسبت به اسلام وجود دارد، بیش از هر اقدام دیگری، «اعتبار» و حتا انسانی بودن ماهیت دین «رحمت» و «رهایی» اسلام را در هالهای از ابهام و «شک» قرار داده و آن را برباد میدهد.
آنچه در رابطه با این نوشته میتوان نوشت، نخست برخورداری آن از نثر روانی است که از تجربهی نویسندهاش حکایت دارد. در کنار آن چیزیکه این اثر را برجسته ساخته و خشم مردان غیرتمند!! را چنین برافروخته، شهامت و جسارت كمنظير نویسنده در انعكاس بيسانسور واقعيتها و چشمديدهاي نسبتاً زنانهاش میباشد که کاملاً قابل تمجيد و درخور ستايش است. واقعیت آن است که انعكاس اين قيبل واقعيتهاي عيني كه بهدليل «غيرتهاي جاهلانه»ي مردان ما از سويي و تهديدهاي كشندهي متوليان مذهبي (اتهام ارتداد) بهاضافهي ديدگاه جنسي نرينهها نسبت به زنان كه آنان را بهخاطر ساختار آناتوميك ـ فيزيولوژيكشان داراي وظايفي چون ارضاي جنسي شوهران (تمكين خاص) و كنيزي و فرمانبري كاملشان از مردان (تمكين عام)، همچنين توليد مثل دائمي ميدانند، هميشه دستخوش سانسورهاي شديد و بيرحمانه گشته بودهاند، پرده از روي ستم و جنايتهایي برمیدارد كه مردان آنها را مستمراً بر زنان اجرا مينمایند و حتا در ارتکابشان، رقابتی فخرآفرین با یکدیگر دارند طوریکه اگر اندکی کم بیاورند و یا کوتاهی نمایند، مردانگیشان بههیچ گرفته خواهد شد. و بهترین اين غيور مردان!! کسانی هستند که زنانشان را برخوردار از لباس و خوراك خوب و زندگي سرشار از رفاه نمودهاند، که مسلماً این خدمات براي تمتع و لذتجويي بيشتر از آنان بوده است. ميبينيم كه كاركردهایی اینچنینی که ملاک جامعهی مردسالار ما برای تفویض مقام «شخصیتی نیک» به مردان میباشد، همگی در راستاي ديدگاه جنسي (و نه انساني) نسبت به زن قرار دارند. بنابراین، مگر تأمين همهی ابزار و نيازهاي مادي زن جهت استفادهي بهینهی سكسي از وی ترتیب نیافتهاند؟ آيا چنین ادعایی دروغ است و آن فرتوتزنی که نویسنده نجوا و نالهاش را در مورد استفادهی یکجانبهی جنسی شوهرش شنیده، واقعاً دور از حقیقت است؟ بله، این عین واقعیت است و زنی که دیگر بهرهی جنسی نمیدهد، بعد از چند شكم زاییدن بايد در تدارک مردن و یا با گرفتن زن دیگری، به فکر کنار گذاشتنش بود. گرچه بيان واقعيتها توسط فاطمه بسیار ساده صورت گرفته است، اما همان نوشتهی ساده در متن خود بسي بيرحمانه شالودهي زنستیزانهی مردسالاري را هدف قرار ميدهد، بهويژه بخشهایی را كه هميشه مورد سانسور نرینههای غیرتی قرار گرفته تا روزگاری گند زدنهای بیشرمانهیشان چنین بيرون نریزند. اما اینبار برخلاف روند جامعه، زنی لباس غیرت بر تن نمود تا ماهیت «غیرت» را بهنمایش گذارد و انسانیت بیجان را با شهامت به اجتماع بازگرداند، گرچه با این اقدام غیرمعمول یک مادینه، اربابیت خودکامهی مردانه بهچالش کشیده شود و ناتوانی و هراسی که دامنگیر نرینگی و اعتبار آن گشته، به استمالت ناجوانمردانه از «مذهب» مردسالارش کشاند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر