۱۳۹۱ فروردین ۲۱, دوشنبه

دوئل زنی تابوشکن با افواج مردان غیور!

مدت زمان زیادي بود که به جمهوري سكوت سر نزده بودم. در طول این مدت گه­گاهی لینک بعضی از مقالات را روی صفحه­ی فیسبوکم می­دیدم اما نه برای خواندن­شان شوقی در من ایجاد می­شد و نه برای نوشتن مقاله­ای، وسوسه­ای در خود می­یافتم. علتش هم اکثراً این بود که هرگز در بخش نظرات این سایت، حتا به­اندازه­ی فیسبوک هم تحلیل و دلیلی بر رد و یا تأیید نوشته­ای دیده نمی­شد. همه­ی نظرات را می­توان در توهین و تحقیرهای افراطی مخالفان یک نوشته و یا تمجیدهای بی حد و اندازه­ی موافقانش خلاصه نمود و این تمام دست­آورد یک نویسنده از نشر نوشته­اش در این سایت می­باشد. درحالی که اکثراً روی نوشته­های­شان کار می­کنند و تئوری می­سازند تا واکنش جدی مخالفان و موافقانش را دیده و با تأمل بر آن­ها به­توسعه و تعمیق نظراتش بپردازد. شاید از يك سال بیش­تر بود كه خود را روی نوشته­هایم انداخته بودم و به­سایت­ها کم­تر توجه داشتم که این­بار لينك نوشته­ی «حمام عمومی زنانه» را روی فیسبوکم دیدم كه بازتاب پر جنجال و سر و صدايی که مردان با غیرت راه انداخته بودند، بیش­تر توجهم را جلب نمود. تصمیم گرفتم بروم و آن را بخوانم که چه چیزی باعث گشته تا آن­همه داعيه و اتهام و تهدید را علیه نویسنده­اش که ضعیفه­ای بیش نبود، سرازیر نمایند. آیا به­راستی بالاخره از میان این ضعیفه­های درجه چندمی، تابوشكني به­پا خاسته و چيزي گفته كه سالها انتظارش را داشتيم اما افسوس که تنها حسرت شنیدنش بر دل­های­مان مانده بود.
نوشته را با سرعت توأم با بی­میلی خواندم و به­دنبالش نظرات را هم به­همان روش ادامه دادم. بدبختانه چون همیشه همان سنت حاکم بود و نظرات هم­چنان سرشار از تمجید موافقان و توهین و تهدید مخالفان که از سختینگی این سنت دیرینه سخت دلم­ گرفت. آن­چه مرا بیش­تر مشتاق یک «کنش» و شاید هم واکنش نمود، نظرات و واکنش­های اغلب خشم­آلود قابل پیش­بینی مخالفينی بود که بيش از تمجيد كنندگان چندش­گر هميشگي­ای که زیر سپهر جمهوري سكوت تار و پود لانه­ی خود را تنیده بودند. صدالبته که از آنان درس­های زیادی را آموختم، چون واقعا نكاتي را مورد اشاره قرار داده بودند كه نوشته ي فاطمه (حالا به همين نام مي شناسيمش) تلنگر و شاید هم سيخكي به آن­ها زده بود و تمام رؤیاهای شیین و زندگی پر رفاهش­شان را مورد تهدید جدی قرار داده بود.
خلاصه­ی کلام، بايد بگويم كه این نوشته گرچه با جملات کوتاه و روانش، هم­چنین ورود به جزئيات دیالوگ­گونه، در بعضي جاها بيش­تر شبيه به یک داستان کوتاه شده است، اما متن «حمام عمومی زنانه» ميان داستان و گزارش كه فضاي كلي نوشته را اشغال كرده بود، تا حدودي سردرگم بود. در این میان یکی از نظر دهندگان هم از کاربرد واژه­هاي ایرانی گله نموده بود كه بخشي از این نقد ممكن است درست باشد، چون گاهی نویسنده نام­هایی مانن «سوتین» که کاملاً ایرانی است را به­کار برده است، درحالی كه اينك مدتي از حضور  نویسنده در كابل می­گذرد و حتما بارها اين لباس­هاي زير را هم از بازار این شهر خريده است که بايد دقت لازم را در این مورد مي­نمود. اما انتقاداتي که در خصوص زبان در این کشور معمول می­باشد، اغلب مبتنی عدم رعایت روش نوشتاري خاص كابلیان می­باشد که ده­ها واژه­ی عربي، انگليسي و پشتو را در خود جاده داده و از گذشته­های دور طبق برنامه­ی «مسخ» و «حذف» زبان فارسی در این کشور توسط نهادهای رسمی رايج گشته است.
البته تصمیم نداشتم تا وارد نکات فنی و ویراستاری گردم، اما موجودیت نقدی در این زمینه مرا واداشت تا تذکراتی دهم. برگرديم به محتواي نوشته كه عده اي را سخت نگران نموده و آنان را وادار به واكنش­هاي نسبتاً تند و بعضاً توأم با اتهام ضد ديني و مآلاً تهدیدهای غیورانه كرده است، در حالي كه نوشته­ی فاطمه هرگز اشاره­اي به مذهب نگردیده و حتا کوچک­ترین انگشت گذاری روی برداشت­ها و قرائت­هاي مذهبي هم نشده و اساساً فضاي نوشته هرگز به آن­سو نرفته و چنین محتوایی را هم درخود جا نداده است. اين همان نكته­اي است كه توجه مرا جلب نموده و اتوماتیک­مان به ياد سخنان واکنش خميني، محسني و همه­ي رهبران مذهبي­اي كه آزمندانه به سياست چسپيده­اند، انداخت كه چگونه رندانه و عوام­فریبانه منافع شخصي و موقعيت اجتماعي خود را به دين و مذهب پيوند مي­زنند تا عده­اي ساده­لوح بي­مطالعه را تحريك نمايند و از احساسات آنان در جهت تأمين و تثبيت منافع اجتماعی ـ طبقاتی خودشان بهره ببرند. يعني وقتي خميني مي­گفت اسلام درخطر است و امروزه محسني هم به­ظاهر سياست را رها نموده و خود را در درون برج و باروي مصئون «مذهب» چاپيده است، در واقع آبرو و موقعيت اجتماعي ـ سياسي­شان را در خطر مي­بينند که با پوشش «مذهب» درصدد نگهداری از آن هستند، و الا بیرون ریختن دردهاي زنانه که سده­های متمادی درون­شان را سخت فرسوده است، چه ربطي به این دارد که اسلام درخطر است!! یا این­که چنين سخناني موقعيت و اعتبار اسلام را به­خطر مي­اندازند. مگر این­که با چنین واكنش­هایی برداشت شود كه اسلام عامل اين بدبختي­ها بوده و چون شیرزنی پیدا شده تا آن­ها را مورد نقد قرار دهد، اسلام توجيه­گر این قيوداتِ پلید و ستم­های ضدزن زيرسوال رفته است. می­بینیم که احساسات بی­منطقی که نسبت به اسلام وجود دارد، بیش از هر اقدام دیگری، «اعتبار» و حتا انسانی بودن ماهیت دین «رحمت» و «رهایی» اسلام را در هاله­ای از ابهام و «شک» قرار داده و آن را برباد می­دهد.
آن­چه در رابطه با این نوشته می­توان نوشت، نخست برخورداری آن از نثر روانی است که از تجربه­ی نویسنده­اش حکایت دارد. در کنار آن چیزی­که این اثر را برجسته ساخته و خشم مردان غیرت­مند!! را چنین برافروخته، شهامت و جسارت كم­نظير نویسنده در انعكاس بي­سانسور واقعيت­ها و چشم­ديدهاي نسبتاً زنانه­اش می­باشد که کاملاً قابل تمجيد و درخور ستايش است. واقعیت آن است که انعكاس اين قيبل واقعيت­هاي عيني كه به­دليل «غيرت­هاي جاهلانه»ي مردان ما از سويي و تهديدهاي كشنده­ي متوليان مذهبي (اتهام ارتداد) به­اضافه­ي ديدگاه جنسي نرينه­ها نسبت به زنان كه آنان را به­خاطر ساختار آناتوميك ـ فيزيولوژيك­شان داراي وظايفي چون ارضاي جنسي شوهران (تمكين خاص) و كنيزي و فرمان­بري كامل­شان از مردان (تمكين عام)، هم­چنين توليد مثل دائمي مي­دانند، هميشه دست­خوش سانسورهاي شديد و بي­رحمانه گشته بوده­اند، پرده از روي ستم و جنايت­هایي برمی­دارد كه مردان آن­ها را مستمراً بر زنان اجرا مي­نمایند و حتا در ارتکاب­شان، رقابتی فخرآفرین با یک­دیگر دارند طوری­که اگر اندکی کم بیاورند و یا کوتاهی نمایند، مردانگی­شان به­هیچ گرفته خواهد شد. و بهترین اين غيور مردان!! کسانی هستند که زنان­شان را برخوردار از لباس و خوراك خوب و زندگي سرشار از رفاه نموده­اند، که مسلماً این خدمات براي تمتع و لذت­جويي بيش­تر از آنان بوده است. مي­بينيم كه كاركردهایی این­چنینی که ملاک جامعه­ی مردسالار ما برای تفویض مقام «شخصیتی نیک» به مردان می­باشد، همگی در راستاي ديدگاه جنسي (و نه انساني) نسبت به زن قرار دارند. بنابراین، مگر تأمين همه­ی ابزار و نيازهاي مادي زن جهت استفاده­ي بهینه­ی سكسي از وی ترتیب نیافته­اند؟ آيا چنین ادعایی دروغ است و آن فرتوت­زنی که نویسنده نجوا و ناله­اش را در مورد استفاده­ی یک­جانبه­ی جنسی شوهرش شنیده، واقعاً دور از حقیقت است؟ بله، این عین واقعیت است و زنی که دیگر بهره­ی جنسی نمی­دهد، بعد از چند شكم زاییدن بايد در تدارک مردن و یا با گرفتن زن دیگری، به فکر کنار گذاشتنش بود. گرچه بيان واقعيت­ها توسط فاطمه بسیار ساده صورت گرفته است، اما همان نوشته­ی ساده در متن خود بسي بي­رحمانه شالوده­ي زن­ستیزانه­ی مردسالاري را هدف قرار مي­دهد، به­ويژه بخش­هایی را كه هميشه مورد سانسور نرینه­های غیرتی قرار گرفته تا روزگاری گند زدن­های بی­شرمانه­ی­شان چنین بيرون نریزند. اما این­بار برخلاف روند جامعه، زنی لباس غیرت بر تن نمود تا ماهیت «غیرت» را به­نمایش گذارد و انسانیت بی­جان را با شهامت به اجتماع بازگرداند، گرچه با این اقدام غیرمعمول یک مادینه، اربابیت خودکامه­ی مردانه به­چالش کشیده شود و ناتوانی و هراسی که دامن­گیر نرینگی و اعتبار آن گشته، به استمالت ناجوان­مردانه از «مذهب» مردسالارش کشاند.

هیچ نظری موجود نیست: