۱۳۹۱ فروردین ۲۱, دوشنبه

اسلام، زنان و برابـری (4)

مريم رجوي

قسمت چهارم
برابری و یگانگی
اسلام به‌عنوان یک ایدئولوژی، دیدگاههای اساسی دربارهٌ انسان، جامعه و تاریخ دارد و با فلسفهٌ توحید، هر یک از این مقوله‌ها را تبیین می‌کند. یکی از این دیدگاههای اصولی و مرکزی، که ناشی از مونیسم وجودشناسانه است، اصل برابری انسانهاست. در قرآن تصریح شده است که همهٌ انسانها، از هر جنس، نژاد و ملیت، برابرند. طبق این اصل، تنها معیار برتری یکی بر دیگری، کارکرد آگاهی و آزادی یعنی مسئولیت‌پذیری اوست که در فرهنگ قرآن تقوا نامیده می‌شود. برابری زن و مرد یکی از بدیهی‌ترین وجوه انسان‌شناسی توحیدی است(۱۴) .
بنیادگرایان اسلامی در اعتقادات خود انواع تبعیضها و نابرابریها و ازجمله نابرابری میان زن و مرد را به‌نام اسلام تئوریزه کرده‌اند که مبنای آن پذیرش بهره‌کشی است.
حال آن که اسلام دموکراتیک به‌توحید و نفی بهره‌کشی معتقد است و آرمان آن تحقق برابری و رهایی از هرگونه تبعیض و اسارت است. آرمان اجتماعی اسلام، خواهان تحقق آزادی، عدالت و یگانگی اجتماعی است و قرآن در سوره حدید فلسفه برانگیختن همه پیامبران را برقراری عدالت و قسط (یعنی عالیترین مرحلهٌ آزادی، عدالت ویگانگی اجتماعی) معرفی کرده است.(۱۵)
در چنان جامعه‌یی، ستمدیدگان و صاحبان استعدادهای سرکوب‌شده، آزاد می‌شوند و در اوج شکوفایی، در موضع رهبری قرار می‌گیرند
هم‌چنان که در سوره انبیا نیل به‌رهایی از ستم و تبعیض نوید داده شده و گفته شده است: «زمین را بندگان شایسته‌کار به ارث خواهند برد».
این تصریحات، دیدگاه حقیقی اسلام را در مورد انسان و تاریخ به‌روشنی بیان می‌کنند.
از این حقایق می‌خواهیم نتیجه بگیریم که دیدگاه مبتنی بر برداشت دینامیک از اسلام، متحد ذاتی مبارزه بشر برای آزادی و عدالت و از‌جمله جنبش برابری‌طلبانه زنان محسوب می‌شود.
 چنین تفکری البته مورد احترام همه انسانهای آزاده و ترقیخواه است. اما این پرسش را هم به‌میان می‌آورد که آیا برداشت دینامیک از اسلام، ریشه و اساسی در خود اسلام دارد یا ما می‌خواهیم در این دین «تجدیدنظر» نموده و آن را «اصلاح» کنیم؟
پاسخ این است که هویت اسلام حقیقی همین است. این اندیشه به‌طور مستقیم به قرآن و سنتها و آموزشهای حضرت محمد تکیه دارد ولی نگاهی است که آلوده به زن‌ستیزی نیست. نگرشی است که متأثر از تحریف و سوء‌استفاده توسط حکومتهای ستمگر و مرتجعان دینفروش یا منافع نظام مردسالار ۱۴قرن گذشته نیست. ما آن‌ را اسلام دموکراتیک نامیده‌ایم، ولی این یک آیین جدید نیست؛ اسلامی است که وقتی نگرش آلوده را ازآن بردارید بسا فراتراز رفرم، یک تحول کیفی را در سرنوشت مسلمانان و به‌خصوص زنان در جهان اسلام رقم می‌زند و توان چشمگیری در کنار زدن بنیادگرایی دارد.
واقعیت تاریخی اسلام و متون دینی اسلامی و از همه مهمتر، نص قرآن، مدافع عدالت به‌طور عام و مدافع برابری برای زنان به‌طور خاص است.


فصل سوم

برابری زنان از نظر اسلام

راهگشایی­ های اسلام برای برابری زنان
اگر راهگشاییهای اسلام برای برابری زن را در شرایط اقتصادی و اجتماعی آن روزگار یعنی قرن هفتم میلادی، ارزیابی کنیم, نتیجه خواهیم گرفت که هیچ انقلاب و تحول بزرگ اجتماعی نسبت به شرایط اقتصادی و اجتماعی زمان خودش تا این اندازه نتوانسته است حقوق زنان را متحول کند.
اگر با یک نگاه منصفانه و تاریخی به شرایط اقتصادی ـ اجتماعی ظهور اسلام در جزیره‌العرب نگاه کنیم، خواه به اسلام نظر مثبتی داشته باشیم و یا نداشته باشیم, در واقعیت تاریخی, خواهیم دید که دین و جنبش اسلام با شعار یکتاپرستی و نفی بت‌پرستی در قبایل عرب بومی, قدم به عرصه تاریخ گذاشت, اما در عین حال, از همان اولین هفته‌های ظهورش, پرداختن به سرنوشت تیره زنان را به‌طور علنی در دستور خود قرار داد و آن را افشا کرد. به عبارت دیگر, این یک واقعیت مسلم است که در پیامها و آموزشهای اسلام, «زن ستیزی» درکنار بت‌پرستی و جنگ قبایلی و فقر و عقب‌ماندگی, مورد نکوهش قرار گرفته است.
در آن زمان و در جامعه‌یی که پیامبر اسلام مبعوث شد, به خاطر جایگاه منفی زن, فرزند دختر پدیده‌یی شوم تلقی می‌شد. قرآن با نکوهش زیاد می‌گوید وقتی به کسی خبر می‌دهند که نوزادش دختر است, از شدت خشم چهره‌اش سیاه می‌شود.
درآن زمان, درمیان اعراب رسم زنده‌بگور کردن دختران رایج بود. زیرا فرزند دختر را مایه ننگ و عار می‌دانستند و می‌ترسیدند دخترشان در جنگهای قبایلی در معرض اسارت و بردگی قرار گیرد و به بازار فحشا تحویل داده شود. هم‌چنین نگران بودند که به علت فقر نتوانند به آنها غذا بدهند یا جهیزیه لازم را به او بدهند. آیات قرآن به این مسأله پرداخته و به شدت این رویکرد نسبت به فرزند دختر و به‌طورکلی نسبت به زن را نکوهش کرده است.
پیامبر اسلام برای ساختن یک فرهنگ جدید, در عمل به زنان احترام می‌گذاشت. پیامبر به احترام دخترش فاطمه از جای خود بلند می‌شد و عبایش را روی زمین می‌انداخت تا او بنشیند. این رفتار پیامبر این قدر با فرهنگ آن زمان تفاوت داشت که حتی به او اعتراض می‌کردند که چرا چنین رفتاری با فرزند دخترش دارد؟ اما پیامبر اسلام مصرانه می‌خواست فرهنگ دیگری را جایگزین کند.
حضرت محمد در اوضاع ۱۴قرن پیش برای زنان و به‌خصوص ستمزده‌ترین آنها، یعنی کنیزان، راه گشود تا در مبارزه شرکت کنند. چیزی نگذشت که موفق شد لایه بزرگی، شامل صدها نفر از زنان پیشقراول ایجاد کند که نامهایشان در تاریخ ثبت شده است. شاید شنیده باشیدکه اولین کسی که در دفاع از محمد در زیر شکنجه جان باخت زن کنیزی به نام سمیه بود.
از همان روزهای نخست، زنان عهده‌دار وظایفی شدند که تا آن زمان به‌کلی غیرمعمول بود و آن مشارکت آنان در امور سیاسی و اجتماعی بود. در آن زمان صدها زن پیشتاز پیرامون حضرت محمد متشکل شدند. آنها که برطبق منابع معروف اسلامی، بیشتر از ۶۰۰ نفر بودند، فارغ از نفوذ شوهران یا مردان دیگر، به‌طور مستقیم با شخص حضرت محمد پیمان همرزمی بسته بودند. نام این پیمان «بیعت» بود و عنوان این زنان در متون تاریخی «مبایعات» است.(۱۶)
در حدود ده سال پس از ظهور اسلام، برای عموم زنان، به‌تدریج انبوهی مقررات نوین وضع شد که مطالعه آن روند چشمگیری را نشان می‌دهد. در این زمینه می‌توان چند موضوع اساسی را خاطرنشان کرد:

حق حیات و حرمت برابر زنان
تا پیش از اسلام، زنان به‌خاطر کمترین بدگمانی که مردان نسبت به آنها پیدا می‌کردند، توسط مردان قبیله و افراد خانواده به‌قتل می‌رسیدند. هم‌چنین کودکان دختر و حتی نوزادان زنده به‌گور می‌شدند. علت این کار ترس از فقر یا بَرده‌ شدن در جنگهای قبایلی یا به‌طور کلی شوم دانستن دختران بود. قرآن این جنایت رایج را در سوره اَسرا به‌صراحت ممنوع کرده است.
آیا این جنایتها و نادیده گرفتن حق حیات زنان در آن زمان فقط در عربستان جریان داشت؟ خیر این وضعیت در آن دوران یک پدیده فراگیر در همه جهان بود. شواهدتاریخی ثبت شده درباره مهمترین تمدنهای آن دوران یعنی ایران، رم، چین و هند نشان می‌دهد که صرفنظر از کنیزان که به‌طور رسمی حقی نسبت‌به‌ جان و سرنوشت خود نداشتند، سایر زنان نیز عملاً بردگان جنسی مردان بودند. در ایران آن زمان، پادشاهان ساسانی در حرمسرای خود هزاران زن را محبوس کرده بودند و سایر زنان در شهرها و روستاها پیوسته در معرض تجاوز و تعدی فرمانروایان کوچک و بزرگ بودند.(۱۷)

 برابری زن و مرد از نظر ارزش انسانی
در این مورد ابتدا لازم است به ارزشی که انسان در دیدگاه اسلام دارد، توجه کنیم. این موضوع در قرآن چنین بیان شده که تمامی آفریده‌ها به‌خاطر انسان و تحت سیطره او خلق شده است. در سوره بقره می‌خوانیم که: «خداوند تمامی موجودات زمین را به‌خاطر شما آفریده است...» و شاید از همه صریحتر در سوره اَسرا است که می‌گوید: «ما فرزند انسان را کرامت بخشیده‌ایم. آنان را بر خشکی و دریا روانه کرده روزیهای نیک و پاکیزه به آنها ارزانی داشته و آنان را بر انبوه آفریدگان، به‌طور ویژه برتری داده‌ایم»
از نظر اسلام، پایه‌یی‌ترین ارزش،کیفیت انسانی و فعالیت پسندیده برآمده از آن است. قرآن در سوره حُجُرات تصریح می‌کند: هیچ‌یک از تفاوتهای جنسی و قومی و نژادی را ارزش نمی‌شناسد و آن‌چه ارزش ارزشهاست، همانا «تقوی» است. تقوای رهاییبخش جبر‌ستیز، به‌معنی تسلط بر نفس و پایبندی به‌ مسئولیتها،که زنان و مردان در آن برابرند.
بیش از ۹۰درصد آیات قرآن به موضوعاتی اختصاص دارد که در آنها اصولا هیج بحثی از جنسیت و زن ومرد مطرح نیست, بلکه بحثهای تبیین هستی و تاریخ و مسئولیت انسان, فارغ از جنسیت او مطرح است.
در خطابهای قرآن عبارت «یا ایها الذین آمنو» (ای کسانی که ایمان آورده‌اید) و یا «یا ایها الناس» و کلمه «ناس» و"بنی آدم» یعنی مردم, اساسا به کار رفته است که این هم یک نشانه از این است که در این کتاب آسمانی, مرزبندی و اختلاف جنسی جای ندارد و امری کاملا فرعی است. البته آن چه بسیار مهمتر است, مضمون آیات است. بسیاری از آیات قرآن با صراحت و بدون ابهام بر برابری زن و مرد در خلقت, مسئولیت و ارزشگذاری دلالت دارد. در سراسر قرآن با قاطعیتی بی نظیر بر برابری زن و مرد و مسئولیت مشترک آنها تاکید شده و در صدها مورد آنها را مشترکاً مورد خطاب قرار می‌دهد. قرآن تصریح می‌کند «ای مردم ما شما را از زن و مرد آفریدیم و شما را شاخه‌ها و تیره‌های مختلف قرار دادیم تا شناسایی شوید اما گرامیترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شماست».(۱۸)

 صلاحیت زنان در رهبری
در اسلام دموکراتیک، زنان و مردان به‌طور یکسان شایسته و موظفند تا رهبری جامعه را بدوش بگیرند و این آرمان را از متن اسلام و قرآن فرا‌گرفته‌اند. در این‌باره در سوره توبه تصریح شده است: «مردان و زنان مؤمن، جدایی نداشته و هرکدام ولی و سرپرست یکدیگرند...» (۱۹)
واژه «ولی» که در این آیه به‌کار رفته، موضوع پراهمیتی است چون به‌معنی سرپرستی و رهبری به کار می‌رود که اوج مهرورزی و قبول مسئولیت در‌قبال همنوعان است.
این موضوع، به‌صورتهای دیگری هم در قرآن بیان شده است. از جمله در سوره آل‌عمران، زنان و مردان را از یک پیکره شناخته و برای کوششهای هر دو ارج یکسانی قائل است.
مطابق قرآن، برابری زنان و مردان در مسئولیت و فضیلت امری فراگیر است. در سوره احزاب، چنین می‌خوانیم: «إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِینَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِینَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِینَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِینَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِینَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِینَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیرًا وَالذَّاکِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُم مَّغْفِرَهً وَأَجْرًا عَظِیمًا»
مردان و زنان مسلمان، مردان و زنان مؤمن، مردان و زنان نیایش‌کننده، مردان و زنان صادق، مردان و زنان شکیبا، مردان و زنان نرم‌دل و متواضع، مردان و زنان پرداخت‌کننده، مردان و زنان امساک‌کننده و پاکدامن، مردان و زنانی که بسیار به یاد پروردگارند، خداوند بخشایش و پاداش عظیم خویش را برای آنها فراهم داشته است.
با وجود این حقایق مسلم، بنیادگرایان حاکم بر ایران، رسماً زنان را از تصدی قضاوت، مرجعیت، رهبری و حکومت،یعنی مهمترین مسئولیتهای اجتماعی ممنوع کردهاند.
 مطابق اصل۱۱۵ قانون اساسی رژیم آخوندها، رئیس‌جمهور بایستی از میان مردان مذهبی برگزیده شود.
من به‌عنوان یک زن مسلمان می‌گویم این ادعاها ضد اسلام است. از نظر اسلام، زن از تمامی این حقوق برخوردار است و حقوقی برابر با مرد دارد. دلایل بی‌اساس آخوندها برای انکار حق زنان در قضاوت و رهبری و مرجعیت، استنادات مشترکی دارند. بیشترین بحثها را در زمینهٌ قضاوت کرده‌اند و از روی آن ممنوعیت حکومت و رهبری و مرجعیت برای زن را نتیجه گرفته‌اند. به ‌همین دلیل، اگر دلایل آنها برای ممنوع بودن قضاوت زن معتبر نباشد، خود‌به‌خود ادعای آنها در مورد ممنوع بودن مرجعیت و حکومت و رهبری برای زن هم بی‌اعتبار می‌شود. در اجتهاد دینی هر حکم و نظری با یکی از این ۴معیار سنجیده می‌شود:
۱‌ ـ قرآن،
۲ ـ سنت یعنی گفتار، نوشتار و عملکرد پیامبر و امامان،
۳‌ ـ اجماع علما،
۴‌ ـ عقل. اما دلایل آخوندها برای اثبات ادعاهای بالا با هیچ‌یک از این ملاکها انطباق ندارد:
 ۱‌ ـ از نظر قرآن: در قرآن، هیچ آیه‌یی که زن را از قضاوت، مرجعیت، رهبری و حکومت منع کرده باشد، وجود ندارد. به‌عکس، قرآن وقتی از قضاوت و رهبری صحبت می‌کند، خطابش عام است و زن و مرد را با هم مخاطب قرار می‌دهد: «خداوند به‌ شما فرمان می‌دهد که امانتها را به ‌صاحبانشان رد کنید و آن‌گاه که در میان مردم داوری می‌کنید، به‌ عدالت حکم کنید» (سورهٌ نسا، آیهٌ‌۵۸)
و در آیات دیگر از‌جمله آیهٌ۷۱ سورهٌ توبه و ۷۴ سورهٌ فرقان بر ‌مسئولیت اجتماعی و حق رهبری زنان درست همپای مردان تأکید می‌کند
 ۲‌ ـ از نظر سنت: در هیچ‌کدام از استنادهای آخوندها، پیامبر به منع زنان از قضاوت و حکومت نپرداخته است. از طرف دیگر می‌دانیم که در دورهٌ خلفای راشدین و پس از آن همگان به‌ «روایت» زنان از پیامبر، ترتیب اثر می‌دادند و بسیاری از آنها را در کتب روایت ثبت کرده‌اند. استنادات نقلی ملایان برای منع زنان از قضاوت و رهبری بی‌پایه است. مثلاً استدلال می‌کنند که اگر زن قاضی باشد، وقتی صحبت می‌کند مردها صدایش را می‌شنوند و باعث گناه می‌شوند، پس جایز نیست قاضی باشد. این‌گونه استدلالها سخیف و بی‌اعتباراست. مگر راویان زن، از‌جمله ام‌سلمه، روایتهای خود را از پیامبر بیان نمی‌کردند؟ مگر فاطمه(ع) و زینب(ع) خطبه‌های غرّا در مساجد و در جمع مردم نمی‌خواندند؟
 ۳‌ ـ از نظر اجماع: برخلاف این تصور که گویا همهٌ علمای دینی در مورد منع زنان از قضاوت و رهبری اتفاق نظر دارند، برخی از مهمترین علمای اهل سنت، مانند ابوحنیفه، (۲۰) برای ولایت و قضاوت زن منعی نمی‌بینند. محمد جریر طبری، فقیه و محدّث و صاحب تاریخ معروف طبری (۲۱) نیز گفته است: «چون زن می‌تواند مجتهده باشد، پس مانند مرد در همهٌ موارد می‌تواند قاضی باشد». اجماع علمای شیعه هم در منع زن از قضاوت کاملاً مورد تردید است: صاحب کتاب فقهی جواهر‌الکلام، «شیخ محمدحسن النجفی»، برای اثبات شرط مرد بودن قاضی به‌ «اجماع» استناد می‌کند. اما علامه حلّی، از مهمترین فقهای شیعه (۲۲) در کتاب نهج‌الحق می‌نویسد که شرط «مرد بودن» مورد اتفاق نظر نیست. منتظری جانشین سابق خمینی (که خمینی بارها اعتبار ویژهٌ فقهیش را مورد تأکید قرار داد)، نظر صاحب جواهر را در استناد به ‌اجماع، رد می‌کند و در کتاب خود به‌نام «مبانی فقهی حکومت اسلامی» می‌نویسد: «من تا آن‌جا که در کتابهایی که مسائل را با استناد به‌ گفتار معصومین(ع) نقل نموده‌اند، بررسی کرده‌ام، چنین مطلبی نیافته‌ام». نتیجه آن‌که اختلافهای جدی فقیهان، به‌وضوح نشان می‌دهد که از نظر سنت و حدیث، استنادی برای منع زنان از قضاوت و، به تبع آن، رهبری وجود ندارد.
 ۴‌ ـ از نظر عقلی: یک پرسش ساده می‌تواند برای هر مسلمانی راهگشا باشد: چگونه ممکن است که در دعوت اسلامی زن مثل مرد مسئولیت دینی و اجتماعی داشته باشد و قرآن او را موظف به‌ بسط عدل و اعتلای توحید کند، ولی در مرجعیت و قضاوت و حکومت و رهبری که مهمترین راههای پیشبرد این مسئولیتهاست، زن حذف شود؟ چرا باید یک زن مجتهد، حتی اگر برتر از دیگران باشد، در ردیف دیوانگان و تبهکاران، حق مرجعیت نداشته باشد و مردم از نظر بهتر و کاملتر او در فهم دین محروم شوند؟ می‌توانیم هر قدر که بخواهیم در مورد صلاحیت داشتن یا نداشتن این یا آن زن‌ ـ هم‌چنان‌که این یا آن مرد‌ ـ برای قرار گرفتن در موضع اجتهاد و قضاوت و رهبری به‌ بحث بنشینیم تا از ذیصلاح بودن وی اطمینان حاصل کنیم. اما شما با چه منطقی امکان کسب صلاحیت و دانش دینی توسط زنان را نفی می‌کنید؟ به‌هرحال همان‌طور که می‌بینید، مطابق معیارهای فقهی، مردبودن از شرایط قضاوت و رهبری نیست. یعنی برخلاف آن‌چه مرتجعان به‌اسلام نسبت می‌دهند، بر‌اساس منطق قرآن، زنان هم می‌توانند قاضی و مرجع دینی باشند و هم می‌توانند مواضع رهبری‌کننده را به‌عهده بگیرند. درواقع تناقض اصلی و بطلان ارتجاع مذهبی در این است که آنها دین خدا و کتاب خدا را ـ که از نظر همهٌ مسلمانان و به تصریح خود قرآن و پیامبر اسلام راهنمای همهٌ نسلهای مسلمانان است ـ به‌ احکامی جامد و بی‌روح تبدیل می‌کنند و چیزی که از اسلام و قرآن ارائه می‌دهند، به‌ گفته امام علی(ع)، دورترین چیز از اسلام و قرآن است. حضرت علی در نهج‌البلاغه روزگاری را پیش‌بینی کرده است که به‌نحو عجیبی با شرایط کنونی حکومت آخوندهای دین‌فروش در کشور ما مشابهت دارد. می‌گوید «روزگاری خواهد آمد که مساجد به‌لحاظ بنا و ساختمان آباد و به‌لحاظ هدایت خراب خواهند بود. روزگاری که مسجدسازان و مسجدروندگان بدترین مردم روی زمین هستند» (۲۳)

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست: