۱۳۹۱ فروردین ۲۱, دوشنبه

اسلام، زنان و برابـری (6)

احکام
موضوع دیگر رویکرد بنیادگرایانه نسبت احکام است.
بنیادگرایی با شیوه قشریگری و چسبیدن به قالبها و با تحجر و خشک اندیشی, روح و پیام رهاییبخش اسلام را تماما پایمال کرده و در تمام زمینه‌ها چهره‌یی کاملا معکوس از اسلام ارائه داده است. از آن جاکه موضوع بحث ما زنان است. در این جا به مخدوش کردن روح و پیام اسلام در مورد زنان اشاره می‌کنیم.
با وجود نگرش بنیادی اسلام در مورد زنان, واقعیت این است که منابع اسلامی و در اغلب قریب به اتفاق کتابهای فقهی اسلامی, صراحتا بر تبعیض علیه زن تصریح می‌شود. در خود قرآن هم در بعضی از آیات قرآن احکامی وجود دارد (مثل این که سهم زن در ارث نصف مرد است) که با اصل برابری زن و مرد متناقض به نظر می‌رسد. این تناقض چیست؟ چگونه قابل توجیه است؟ در این باره به دو نکته مهم می‌خواهم اشاره کنم:
اول این که در یک برخورد علمی و درست, فهم معنا و مفهوم احکامی که در قرآن در مورد زنان گفته شده یا سایر گفته‌ها و سنتهای پیامبر, مثل هر پدیده اجتماعی دیگر, تنها زمانی امکانپذیر است که ما به شرایط آن زمان توجه کنیم. بدون در نظر گرفتن این پارامتر, هیچ‌وقت نمی‌توانیم به شناخت درستی برسیم. تحولی که اسلام در به‌رسمیت شناختن هویت اجتماعی زن به وجود آورد, تنها زمانی درست فهمیده می‌شود که بدانیم در آن زمان یعنی در ۱۴قرن پیش چه رفتاری با زنان می‌شده است و این که اساسا زن مایملک مرد محسوب می‌شده است. در این صورت روشن می‌شود که هر یک از این احکام که در شرایط امروز تبعیض علیه زن به نظر می‌رسد, در آن زمان و در آن جامعه، انقلاب بزرگی در احقاق حقوق انسانی زنان بود. همان زنی که اساسا انسان تلقی نمی‌شد.
دیگر آن که این احکام در عین حال به هیچ‌وجه دگم یعنی احکام جامد و تغییرناپذیر نیستند. بلکه با توجه به نگرش و تبیین اسلام از زن از یک‌سو و دینامیزم قرآن و اسلام از سوی دیگر، می‌بایستی متناسب با پیشرفتهای تاریخی, و برای تسریع به سمت رهایی و برابری احکام مناسبتر از طریق اجتهاد تدوین و اجرا شود. اینجا دیگر به‌خوبی می‌توان به تفاوت دو نوع اسلام به کلی متضا‌د پی برد: اسلام ایستا و بنیادگرا در برابر اسلام پویا و ‌دموکراتیک.
در اولی همه چیز جامد و قشری و در یک کلام رو به گذشته است. اما دومی جامعه و انسان را در حرکت و در تکامل و رو به آینده می‌بیند.
و این همان مضمون اجتهاد و دینامیسم قرآن است که به آن اشاره شد.
قابل توجه است که در مورد مقررات حرام و حلال در خوردن و نوشیدن و یا احکامی مثل روزه ، آخوندها تصویری از اسلام ارائه می‌دهند که گویی هدف قرآن و اسلام سختگیری بر انسانها و به بند کشیدن آنها و یا آزمودن آنها در قالب یک رشته مقررات و باید و نبایدهای شدید است. کما این که در عمل با اجبار و فشار و تجسس, رعایت آنها را به جامعه تحمیل می‌کنند. در حالی که اگر به آیات قرآن در این زمینه نگاه کنید بنای کار اصلا بر سختگیری و به سختی انداختن انسانها نیست. برخی از آیات به‌وضوح حاکی از این است که با توجه به دگمها و رسومات سختی که در دوران جاهلیت و در جامعه آن زمان بوده است, تصریح و تأکید بر پاکیزگی نعمات خدا و توصیه به بهره‌بردن از آنهاست. در سوره مائده آیه۸۷ و در سوره اعراف آیه۱۵۷ و آیه۳۲ در همین باره است.
به وضوح روشن است که برخلاف تلقی بنیادگرایان مرتجع، قرآن در صدد ایجاد محدودیت برای انسان نیست بلکه هدفش «برداشتن غل و زنجیر از دست و پای افراد» و «حلال شمردن نعمتهای خداوند» و «امر به عدالت و احسان و نهی از ستم و تجاوز» و «سهل گرفتن و گشایش» است و نه ایجاد «سختی و فشار».

جایگاه زن در رهبری
جایگاه زن در رهبری سیاسی و اجتماعی و در به نظر من مهمترین بحث در تضاد بین بنیادگرایی و اسلام است. در بنیادگرایی, زنان به طور ازلی و ابدی از حق رهبری و شرکت در حاکمیت و قدرت سیاسی محرومند و حق نشستن بر کرسی قضاوت و مرجعیت دینی را نیز ندارند. در منطق آخوندهای بنیادگرا بسیار روشن است که اصلا بحث بر سر علم و صلاحیت نیست. بحث بر سرِ نفس «زن بودن» است. آخوند یزدی، رئیس پیشین قوه قضائیه رژیم و از آخوندهای بسیار نزدیک به خمینی، تصریح می‌کند: «در اسلام (یعنی اسلام خمینی) زنان از دو چیز ممنوع هستند؛ یکی قضاوت و دیگری امارت (یعنی حکومت و حاکمیت و هژمونی) و زن در هر مرحله‌یی از علم و فضل و کمال و تدبیر باشد، چون زن است, حق حکومت ندارد».
اما این ادعاها ضد اسلام است. از نظر اسلام،براساس دلائلی که پیش از این توضیح داده شد، زن از تمامی این حقوق برخوردار است و حقوقی برابر با مرد دارد.

 
فصل پنجم

تجربه مقاومت ایران
 
رویارویی زنان ایران با رژیم بنیادگرا
زنان ایران از دوران انقلاب مشروطه در سال ۱۲۸۵ که حاصل آن مشروط کردن سلطنت خودکامه به پارلمان بود, به‌شکل چشمگیری در تحولات سیاسی و اجتماعی حضور داشتند و حتی در مبارزات مسلحانه آن زمان شرکت می‌کردند. ورود زنان به مدارس و باز شدن مدرسه‌های دخترانه و هم‌چنین تأسیس انجمنهای زنان و انتشار اولین مجله زنانه ایرانی تماماً متاثر از انقلاب مشروطیت و دستاوردهای بعدی آن بود. نیم قرن بعد در نهضت ملی کردن نفت ایران به رهبری مصدق، زنان ایرانی از حامیان این جنبش بودند و با کمکهای بیدریغ خود حمایت شایان توجهی از آن به عمل آوردند.
در مبارزه با دیکتاتوری پیشین، زنان همپای مردان خواهان آزادی و دموکراسی بودند. به‌طور خاص دختران دانشجو در گروهها و تشکلهای اجتماعی و سیاسی فعالیتهای مستمر داشتند. در انقلاب سال ۱۳۵۷ زنان ایرانی در ابعادی بسیار گسترده فعال بودند. رژیم آخوندها هنگامی که به قدرت رسید، با جامعه یی روبه رو بود که پس از نزدیک به یک قرن مبارزه برای آزادی، اکنون خواستار تحقق مطالبات تاریخی خود بود. بنا بر این، زنان ایران از یک پشتوانه طولانی در جنبش برابری برخوردار بودند.
پس از انقلاب ۱۳۵۷، در واقع ایران می‌بایست با نقش برجسته زنان مسیر توسعه همه جانبه و دموکراتیک را طی می‌کرد, ولی خمینی با ایجاد یک نظام بنیادگرا و زن‌ستیز, حتی رفرمها و قوانین سابق را هم که به سود زنان بود وزنان آنها را به مرور و کم‌کم به دست آورده بودند، مورد تهاجم قرار داد.
 بلافاصله پس ازروی کار آمدن آخوندها، تهاجم برای تحمیل حجاب اجباری و اخراج زنان ازکار شروع شد و تبعیض و ستم جنسی با سرکوب و سنگدلی شروع به پیشروی کرد.
 زنان به مقابله و مقاومت برخاستند و در صف مقدم مخالفان رژیم قرار گرفتند. دختران و زنان ایرانی در میتینگها و راهپیماییها و تظاهرات شرکت فعال داشتند. حضور فعال اجتماعی زنان و ابراز نظر و فعالیت آنها حول جدی‌ترین موضوعات سیاسی، مخصوصاً حضور زنان مسلمان در صحنه اجتماعی, تیری درقلب ایدئولوژی و فرهنگ ارتجاع حاکم بود.
به این ترتیب, نبرد مرگ و زندگی بین زنان ایران و بنیادگرایی حاکم آغاز شدکه ربع قرن است، ادامه دارد.
آن چه امروز در باره بنیادگرایی و مسأله زنان و آنتی‌تز و پاسخ بنیادگرایی می گویم، با تکیه بر ربع قرن تجربه در این مسیر است.
 
زنان در نبرد با بنیادگرایی
از هنگامی که مبارزه برای سرنگونی رژیم آخوندی شروع شد، زنان پیشتاز ایران در آن وسیعاً حضور یافتند.شرکت فعال آنها در همه عرصه های مبارزه و فداکاری بی نظیرشان، هم در پیشروی مقاومت و هم در ارتقاء موقعیت زن ایرانی تأثیر شگرفی برجای گذاشت.
در این دوره دهها هزار زن مجاهد و مبارز(حدود یک سوم از صد وبیست هزار شهید مقاومت مردم ایران) در رویارویی با دیکتاتوری مذهبی جان باختند.آنها به خصوص در شکنجه گاههای رژیم خمینی،حماسه های بزرگی آفریدند که در تاریخ جنبش ایران بی نظیر است.
این مقاومتها در مسیر پیشرفت خود دستاوردهای مهمی داشته که تمام جنبش مبارزاتی ایران را به جلو برده و تضمین کرده است.
تا آن جا که به طور خاص به تجربه زنان در مقابله با بنیادگرایی مربوط می‌شود, دست کم وجوه اساسی آن می‌تواند به عنوان یک تجربه بسیار پربار در اختیار خواهران ما در نقاط دیگرجهان قرار بگیرد.
اما درس پایه‌ از تجربه زنان ایران در مقابله با این دشمنان بشریت, در یک کلام و به طور خلاصه این است: عدم مماشات و مرزبندی قاطع و بی‌شکاف در برابر تمامیت این نظام ضدانسانی. حضور زنان در مدار رهبری در این مقاومت, در جریان مقابله با رژیمی به دست آمده که الی‌الابد هیچ حقی را برای زنان در رهبری و حاکمیت و قدرت سیاسی به رسمیت نمی‌شناسد.
آخوندها مصمم بودند و هستند که هیچ چیز از انسانیت زن ایرانی باقی نگذارند و تنها شانس ما این بود که این واقعیت را به درستی درک کردیم... البته بهای سنگینی برای آن پرداختیم ولی به خاطر همین درک درست, در مسیر درستی پیش رفتیم. قیمت گزاف بود ولی نتیجه درخشان. به بهای خون دههاهزار زن شهید و اسیر, به بهای تحمل طاقت‌فرساترین شکنجه‌ها و رنج و رزم و مقاومت هزاران زن گمنام و بی‌نام و نشان که در صفوف مقاومت, از همه چیز خود در راه آزادی گذشتند و تا فراسوی مرزهای طاقت انسانی پایداری کردند, و به یمن یک مبارزه فرهنگی عمیق در درون صفوف جنبشمان با بقایای اندیشه‌های ارتجاعی, امروز, در چارچوب مقاومت ایران، زنان به دستاوردهایی منحصر به فرد در کل تاریخ جنبشهای رهاییبخش نایل شده‌اند.
در شمار دستاوردهای این جنبش، باید بگویم که در حال حاضر ۵۲‌درصد از اعضای پارلمان مقاومت که بیش از ۵۰۰عضودارد زنان هستند. اکثر فرماندهان ارشد ارتش آزادیبخش ملی، از زنان ذیصلاحند. و درسازمان محوری مقاومت, شورای رهبری, از یک دهه پیش تماما از زنان ذیصلاح مجاهد تشکیل شده و آنها یک هژمونی یکدست و تمام‌عیار را در سازمانی که جدیترین مسئولیتهای مقاومت را عهده‌دار است به شایستگی اعمال می‌کنند و یک تجربه طولانی پشت سر دارند.

راهگشایی و ضرورت انگیزشهای خارج از ذهن
۲۰سال پیش, جنبش ما در بحثهای جمعبندی سالانه‌اش، با این سؤال کلیدی رو به رو شدکه چرا در سازمان مجاهدین خلق ایران (به عنوان سازمان محوری مقاومت)، سطح مسئولیت زنان سه مدار پایینتر از مردان باقی مانده است؟ یعنی در حالیکه زنان به طور گسترده در تمامی صحنه‌های مقاومت حضور دارند و هم‌چنین با توجه به این‌که مجاهدین به برابری زن و مرد به عنوان یک ارزش آرمانی معتقدند و در عمل هم به ظاهر هیچ مانع و محدودیتی برای ارتقای زنان وجود ندارد, پس چرا زنان ما در چنین حدی متوقف شده‌اند؟
این سوال بسیار قابل توجهی بود و به همین خاطر بحث و بررسی زیادی روی آن شد. در بررسی این مساله و در پی یافتن راه حلی برای آن به یک راه حل جدید رسیدیم.
ما نمی‌توانستیم فقط روی یک پا حرکت کنیم. ما نیاز به ‌تحولی داشتیم که این ذهنیتها را بشکند و باور تازه‌یی را در زنان جاری کند. مسعود، راه‌حل را از بالا و به‌صورت شرکت زن در رهبری می‌دانست و عده‌یی با او هم‌عقیده بودند. برخی هم هم‌چنان راه‌حل را از پایین و در شرکت بیشتر زنان در امور اجرایی می‌جستند. این مسأله ذهن مرا زیاد مشغول کرده بود. از سالها قبل، شاید از زمانی که مبارزهٌ سیاسی را شروع کردم، به ‌این‌که چگونه راه رهایی زنان گشوده خواهد شد، می‌اندیشیدم. به‌ نظر من این موضوع خواه‌ناخواه به‌ مسألهٌ ذهنی هر زنی تبدیل می‌شود، هر چند که به‌خاطر سنگینی و پیچیدگیش، دیر یا زود از آن ‌روبگرداند. به‌هرحال، اکنون مسأله به‌صورت یک بحث جمعی در سطح یک جنبش بزرگ مقاومت مطرح شده بود و من ضرورتهای آن را از جهات مختلف احساس می‌کردم.
راهحلی که در برابر ما قرار داشت،در یک کلام, راهگشایی به صورت جهش کیفی از طریق شرکت زن در رهبری بود. بلافاصله این سوال مطرح شد که آیا زنی که چنین مسئولیتی را به عهده بگیرد, وجود دارد یا نه؟
وقتی مرا کاندیدای به‌عهده‌گرفتن این مسئولیت کردند، سنگینی مسئولیت و تصمیم‌گیری در مورد آن برایم بسیار سخت و طاقت‌فرسا بود.
تصمیم‌گیری برایم بسیار سخت و طاقتفرسا بود. آنهم سازمانی که چنگ در چنگ با مهیب‌ترین استبداد مذهبی حاکم بود. ولی یک چیز تردیدهایم را از بین می‌برد: این‌که به طور واقعی می‌دیدم که خارج از ذهن خودم و به خاطر الزامات جنبش مقاومت, می‌بایست این قدم برداشته شود. یعنی برای پیش رفتن, باید به‌این ضرورت پاسخ می‌دادیم.
ولی یک چیز تردیدهایم را می‌زدود: این‌که ضرورت برداشته شدن چنین قدمی در خارج از ذهن خودم، یعنی در الزامهای جنبش مقاومت، کاملاً واقعی بود و اگر می‌خواستیم جلو برویم می‌بایست به‌ این ضرورت پاسخ می‌گفتیم.
انگیزش حرکت بر‌ اساس ضرورت خارج از خود فرد, در آن زمان جرقه اندیشه جدیدی را در ذهن من مشتعل کرد. این‌که اگر من از خودم شروع کنم جواب سخت است ولی اگر از واقعیت بیرون و مسئولیتی که هست شروع کنم دیگر باید برغم همه سختی آن جواب، مثبت داد.
 بعدها در طول تجربه رویارویی با اندیشه مبتنی بر تبعیض جنسی و مردسالار به عنوان ایدئولوژی حاکم در طول تاریخ, به ما ثابت شد که رهایی از اسارت چه برای زنان و چه برای مردان جز با دینامیسم خارج از خود و انگیزشهای نوین انسانی میسر نیست.
 علاوه بر‌این، در جریان نشستهای چندماهه، حس کرده بودم که رهایی زنان و آزاد شدن انرژیشان و رهایی خودم در گرو پذیرش همین مسئولیت است. در عمل چیزی اتفاق افتاد که هیچ‌کدام از ما نمی‌توانستیم آن ‌را حدس بزنیم.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست: