۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۲, دوشنبه

برابری زن و مرد در قرآن (3)

کاظم وحیدی 

قسمت سوم و پایانی

برای درک بیش¬تر موضوع لازم است تا مطالب تحقیقی بیش¬تری را مورد بررسی قرار دهیم تا اعتمادتان نسبت به این نظریه¬ها افزایش یابد. مثلاً ملوین ام تومین می¬گوید، 
«اندام¬های مردانه در جنین جنس مذکر بر اثر ترشح هورمون¬های جنسی مردانه (آندروژن) پدید می¬آیند و در صورت فقدان این هورمون¬ها، لوله¬ی تناسلی اولیه (که از نظر جنسی تمایز نیافته و بی¬تفاوت¬اند)، به اندام¬های جنسی زن تبدیل می¬شوند».19
در کتاب زن و مرد ص64 نیز آمده است،
«در جریان رشد... نر شدن به¬معنای یک پیکار لحظه به لحظه بر ضد مادگی است. کمترین نقص در بیضه موجود در جنین، کم و بیش باعث مؤنث شدن جنین یعنی غیرطبیعی شدن آن از نظر جنسی می¬گردد»20
هم¬چنین محقق دیگری می¬نویسد، 
«تنظیم هورمون¬های تمایز جنسی قبل از تولد نشان می¬دهد که انتخاب اول طبیعت جنین با جنس مؤنث است. برای تمایز ساختمان مردانه، لازم است آندروژن توسط بیضه¬های جنین آزاد شوند».21
در کتاب زن و مرد در این خصوص توضیح داده شده است که، 
«رشد نطفه¬ی xy (مرد) به مراتب پیچیده¬تر و در نتیجه، بسیار اتفاقی¬تر و نامشخص¬تر از رشد ]نطفه[ xx (زن) می¬باشد. ... تنها نقش کروموزوم Y این است که جهت برنامه¬ریزی شده¬ی فاقد جنس را در نطفه¬ای که به سوی تشکیل تخمدان پیش می¬رود، تغییر داده، به سوی تشکیل بیضه سوق دهد. ... در جنین نر تغییر شکل اندام¬ها از روز چهلم آغاز می¬شود، در حالی که در جنین مادهxx این تغییر شکل بعد از ماه دوم شروع می¬شود. گویی جلوگیری از پیشرفت "برنامه¬ریزی مادگی اصلی" در جهت تحقق جنس نر xy، باید زودتر صورت گیرد زیرا... بدون این امر، تحول به سوی جنس مؤنث... عملی می¬شود».22
اما متأسفانه و علي¬رغم اکتشافاتي که در زيست¬شناسي پديد آمده است، باز هم ارتجاع بي¬خبر از دنيا و علومش، روي انديشه¬هاي قرون وسطايي¬شان که بعضاً چند سده پيش و طي اکتشافات بزرگ علمي باطل اعلام شده¬اند، پافشاري بي¬خردانه نموده و با تعبير و تفسيرهاي غلط از قرآن، هنوز هم تلاش مي¬نمايند تا افکار منحط مردسالارانه و برتري مرد بر زن را ترويج نموده و بدین¬گونه قرآن را کتابی کهنه که علوم امروزی صحت و سقم نظراتش را نفی می¬نماید، مطرح سازند.
از ميان آياتي که مخالفين برابري زن و مرد به آن استناد مي¬کنند آيه¬ی 34 سوره¬ی نساء است که می¬فرماید، «الرجال قوامون علي النساء...». در اين آيه نيز در صورتي که مفسر از تمايلات تفسير به رأي و القائات و منافع شخصي و صنفي اش دوري جسته و آن¬گونه که قرآن مبناي عام تفسير را «طهارت»23 و اساس تفسیر آیات متشابه را «رسوخ در علوم»24 که همانا صاحب¬نظری در علوم گوناگون جدید می¬باشد، قرار داده، و با درک محکم و متشابه، ناسخ و منسوخ و ظاهر و باطن به¬عنوان اصول و شروط تفسير، به محتوای علمی و عقلانی¬ای که حتا برتري زن بر مرد دست می¬یابیم، چشم¬پوشی نماییم، باید مردان با کمال خوشی و رضایت به برابری کامل با زن تن دهند. در قسمت¬هاي بعدي آيه که به اسباب قیمومیت (اين را اصطلاحاً به¬کار بردم و إلا مفهوم اصلي «قوٌام» چيز ديگري است که بعدها مفصلاً به آن خواهم پرداخت) مرد بر زن مي¬پردازد، دو سبب را عامل آن عنوان مي¬نماید که هردو با پيش¬وند «باء» سببي آغاز گرديده است. مسلماً با رفع سبب، قيموميت نيز موردي براي بقا ندارد. اين اسباب عبارتند از «فضيلت» و «نفقه».
اين يک امر مسلم است که سبب امری بوده که معلول¬هایی را به¬دنبال داشته و در صورت رفع آن، موقعيت، شرايط، مناسبات و حقوق موجود نيز از بين مي¬روند. يعني اگر انساني مريض باشد و يا طفلي صغير و يا فردي ناتوان و عليل و يا غايب باشد، نيازمند سرپرست، وکيل و قيم بوده و در صورت علاج مرض و يا بلوغ صغير و حضور غايب، امر سرپرستي، وکالت و قيموميت عملاً منتفي شده و خود فرد رسماً، شرعاً و مستقيماً اداره¬ي امور خود را به¬عهده خواهد گرفت. برخی دیگر قوامیت مرد را مختص تاریخ عرب می¬دانند و آن را امری غیرقابل تعمیم به دیگر جوامع دانسته و حتا خود آن را به¬علت عرف بودنش، تغییرپذیر می¬دانند. البته منکر نیستم که فضیلت مرد بر زن در دوره¬ای که این آیه¬ها نازل گشته¬اند تقریباً به¬طور عام در جامعه عینیت داشته است. مسلماً فضیلت نه امری ذهنی و تکامل مجرد روح انسان در خلوت صوفیانه بوده و نه قضا و قدری است، بلکه طبق دین اجتماعی اسلام، امری اجتماعی¬ است که در پراتیک عینی و با پشتوانه¬ی کار سودمند اجتماعی تحقق می¬یابد. یعنی انسان¬ها با حضور در متن جامعه و شرکت در فعل و انفعالات آن می¬تواند رشد یابند و از فضیلت لازم برخوردار گردند. اما در جوامع قبایلی و بعضاً فئودالی آن زمان که زنان از مشارکت در فعالیت¬های اجتماعی منع می¬گردیده و بدین¬گونه زمینه¬های تکامل اجتماعی را از دست داده بودند، از فضیلت فاصله¬ی زیادی داشتند. بنابراین، فضیلت¬های انسانی که مطابق اندیشه¬ی توحیدی دقیقاً از ویژگی اجتماعی و «عمل صالح» برخوردار می¬باشد، عمدتاً در دست مردان قرار داشت.
به¬همین دلیل است که معتقدم فضيلت امري اکتسابي بوده و هر کس از توان¬مندي و عقل و استعداد جهت دست¬يابي به آن برخوردار مي¬باشد. چنان¬که در اين آيه هرگز برتري ذاتي يکي از دو جنس بر دیگری اشاره نگرديده و تنها یاده آور شده است، «بما فضل الله بعضهم علي بعض» و نه اين که «بما فضل الله الرجال علي النساء» و يا «بما فضلهم الله عليهن». پس و بر اساس متن صريح آيه، در صورتي¬که زن بخواهد به فضيلت دست يابد نه تنها هيچ¬گونه مانعي بر سر راهش وجود ندارد که مي¬تواند رابطه¬ي قيموميتي موجود که بر اساس شرایط متفاوت با وضعیت کنونی زن تحقق یافته بود، را هم برهم زند و حتا سرپرست، مدير و قيم مرد هم گردد. چراکه فضيلت به¬عنوان معيار مقدماتي ارزش و تکامل (معيار اصلي و مبنايي، آزادگي ـ تقوي ـ است)، امري اکتسابي بوده و امکان دست¬يابي به آن از سوي زن هم ممکن مي¬باشد، به¬ویژه این¬که متن آیه هم به¬صراحت بیان می¬کند که «بعضهم علی بعض». دقيقاً همين حکم را نيز مي¬توان در رابطه با «نفقه» در نظر گرفت و زن اگر به مرتبه¬ي درآمد اقتصادي نايل آيد و در اداره¬ي امور اقتصادي خانه سهيم گردد، اصل نفقه ساقط بوده و زن از اسارت اين صدقه رهايي خواهد يافت (در فرصت مناسب انشاءالله به تفسير مفصل اين آيه خواهم پرداخت).
در اين راستا ارتجاع دين¬پناه نيز بيکار و غافل نبوده و براي حفظ سيادت مردانه¬¬اش، به واجب انگاشتن نفقه مبادرت ورزيده تا راه استقلال اقتصادي زن به¬عنوان يکي از پيش زمينه¬هاي رهايي و آزادگي او را ببندند و براي هميشه در زنجير اسارت مرد نفقه¬دِه (که در واقع پرداخت بهاي روابط جنسي¬اش با زن مي¬باشد) قرارش دهند. دلیلی که برای این نظریه¬ام مطرح می¬نمایم نظر بسیاری از فقها است که معتقدند شرایط استحقاق نفقه از سوی زن، تمکین کامل وی به مرد است. تمکین هم به عام و خاص تقسیم می¬گردد که اولی اطاعت از مرد، انجام تمامی امور با اجازه¬ی مرد، عدم خروج از خانه و...، هم¬چنین تمکین خاص مرتبط به روابط جنسی است که «زن آمادگی استمتاع مرد را در هر زمان و هر مکان و به هرکیفیت داشته باشد...».25
جاي بسي تعجب آنجاست که قرآن به صراحت در رابطه با معيار کرامت و برتري انسان، آزادگي (تقوا) را براي هردو به يک اندازه در نظر مي¬گيرد (ان اکرمکم عندالله اتقکم)، اما باز هم عقده¬مندان زن¬ستيزي که عوام¬فريبانه رداي اسلام را برخود کشيده¬اند، از ناآگاهي ديني مردم سوء¬استفاده نموده و تلاش مي¬نمايند تا به¬هر قيمتي شده حتا با وارونه نمودن معنا و مفهوم رهايي¬بخش آيات قرآني، قرائت¬هايي جهت پايين قرار دادن منزلت انساني زنان عرضه بدارند.
 با همه¬ي اين¬ها، باز هم قرآن در خصوص مسوول بودن و نيز پيمايش مراحل تکاملي توسط مسلمانان (زن و مرد) که تنها با اجرا و انجام اصول دين و فروعات آن ممکن مي¬باشد، همه را به يک اندازه مکلف نموده است. اينک و با توجه به آنچه در قرآن آمده است، ديگر چه دليلي براي اثبات اين نابرابري باقي مي¬ماند؟ اگر هم بر تفاوت¬هاي آناتوميک ـ فيزيولوژيک که يک نياز مبرم انساني به¬شمار مي¬رود تکيه زنيم، مگر مي¬شود از اين تفاوت¬ها، تفاوت حقوقي، سياسي، اجتماعي و مدني را استنباط نمود؟ مثلاً آيا مي¬شود کسي را به¬خاطر تفاوت رنگ و قيافه، شکل و اندازه¬ي چشم، قد و اندام، نقص عضو ولادي، ناتواني جسمي و رواني و امثالهم که همه از انواع تفاوت¬هاي آناتوميک ـ فيزيولوژيک¬اند، به محروميت از حقوق انساني¬اش محکوم نمود؟ واقعيت اين است که نه¬تنها نمي¬توان چنين کرد، که بايد امتيازات خاصي را به آنان داد تا بيش¬تر مورد رعايت قرار گيرند و نهايتاً بتوانند عقب¬ماندگي تاريخي و يا ضعف¬ها و نقص¬هاي حادثي خود که عامل اصلی آن نظام اجتماعی ـ تولیدی مردسالارانه¬ای است که تنها منافع نرینه¬ها را تأمین نموده و برای بقایش هم از آن روابط پاس¬داری می¬کنند را جبران نمايند، که امروزه از آن به¬عنوان تبعيض مثبت ياد مي¬شود (رجوع شود به کنوانسيون جهاني رفع هرگونه تبعيض عليه زنان). اين مسلم است که بدون دادن فرصت¬هاي استثنايي به زنان، هرگز نمي¬شود از آنان انتظار معجزه داشت و در ميان انبوه تبعيض، نابرابري در شرايط، امکانات، فرصت¬ها و حتا ممنوعيت¬ها و محدوديت¬های بی¬شمار و بی¬حد و حصر موجود علیه زنان، از آنان خواست تا استعدادشان را بروز دهند! وآنگهي، اگر بتوان روي تفاوت¬هاي آناتوميک ـ فيزيولوژيک حساب نمود، پس زن به¬عنوان متکامل¬تر بودن سيستم تناسلي¬اش، بايد برتر از مرد تلقي گردد، چراکه تنها تفاوت فاحش و عمده ميان اين دو جنس در سيتم تناسلي آنان است که به¬دليل سه وظيفه¬اي بودن اين سيستم در زنان در عوض يک وظيفه¬اي آن نزد مردان، زنان به¬مراتب کامل¬تر مي¬باشند.
بنابراين، اسلام با ديدگاه انساني¬اش هيچ¬گونه مشکلي در رابطه با برابر انگاشتن زن و مرد نداشته و آن¬چه هست در واقع تلقيات و قرائت¬هاي جنس¬گرايانه¬ي متوليان دين از اسلام می¬باشد. آنان به¬دليل اغراض و امراض صنفي ـ طبقاتي خودشان (... والذين في قلوبهم زیغ يتبعون ما تشابه...) به «متشابهات» و حتا بعضاً «منسوخات» قرآن روي آورده تا برتري مرد را بر زن از آن بيرون کشند و بدين¬گونه ديني «مردسالار» به جامعه¬ي مسلمين ارائه نمايند، چنان¬که در اندیشه¬ی متولیان دینی انحصار تفسیر و تعبیر متون دینی (اجتهاد) در انحصار مرد قرار دارد.
پس بايد در تحليل و تفسير بر محکمات قرآن تکيه گردد و نه آن¬گونه که متوليان دين بدون درک مباني و اصول تفسيري و يا تحريف عمدي آنان، به¬قول قرآن با دل و مغز بيمار و آلوده به شرک¬هاي مسلکي، قبيله¬اي و منافع مادي و سالوسي به دربارهاي طاغوتي، به متشابهات و گاهي هم آيات منسوخه استناد ورزيده و با دخالت دادن احساس و تلقيات شخصي و سرشار از عقده¬هاي ضدزن باقي مانده از دوره¬ي نوجواني¬شان، مسئله¬ي درجه دومي تلقی کردن زنان را استنباط کنند و مقوله¬هاي تفسیربرداری چون «ارث» ، «شهادت» ، «قصاص» و «ديه» را بدون توجه به متشابه و بعضاً منسوخ بودن محرز آن¬ها، مغرضانه مورد استناد قرار دهند. در اين رابطه کافي است تا بر اين مسئله تأکيد گردد که آيات مربوط به احکام، مناسبات، روابط و مقررات اجتماعي ـ حقوقي انسان¬ها، همانند همه¬ي قواعد علمي بايد و قطعاً و به¬دلیل متغیر بودن مناسبات و روابط اجتماعی ـ اقتصادی و فرهنگی جوامع، قابل تغيير و تفسير مکرر و مجدد باشند. بنابراين اين¬گونه آيات که همیشه متأثر از زمان و مکان هستند، متعلق به دسته¬ي متشابهات و منسوخاتی بوده که یا آیه¬ی دیگری به¬جایش نازل شده26 و یا مشمول قاعده¬ی تفسیر آیات متشابه مي¬باشند. مي¬بينيم که علي¬رغم صريح بودن مسائل قرآني در اين موارد، باز هم لجوجانه مورد سوء¬استفاده¬ي شخصي ـ صنفي (و طبقاتي) قرار مي¬گيرند که دقيقاً همان تفسير به¬رأي بوده و عاقبت چنین کاری را نيز بايد در حديث مشهور نبوي مورد مطالعه قرار دهند.
مسلماً انسان و روابط و مناسبات اجتماعی ـ تولیدی وی همشیه متغیر بوده که حقوق به¬مثابه¬ی علم تنظیم کننده¬ی این روابط، متناسب با آن تغییر می¬یابد. در مناسبات جدید روابط و مقررات تازه¬تری مطرح می¬گردند که طی آن باید حقوق و مکلفیت¬های افراد روشن شوند. به¬همین اساس آیاتی که مربوط به احکام بوده و مستلزم تحلیل¬های حقوقی و جامعه¬شناسانه است، قطعاً متشابه¬ می¬باشند که تغییر آنان به¬صاحب¬نظران علوم خاص مرتبط می¬باشند.
از ديگر مواردي که مي¬توان به آن اشاره نمود داعيه¬هاي حرام بودن ظاهر شدن زن بر صفحه¬ي تلوزيون به¬عنوان خواننده که زمانی با جدیت عَلَم گرديده بود،27 مي¬باشد. در پس اين¬گونه تفکرات پيش از هر چيز بايد اندیشه¬ی جنس¬گرایانه را مورد جستجو قرار داد. چنين بينشي که قبلاً هم مورد اشاره قرار گرفته، شديداً در فرهنگ جامعه¬ي ما ريشه داشته و به¬راحتي مي¬تواند زمينه¬ي تحقق پی¬درپی چنين غائله¬هایي در کشور باشد. يعني، طرز تفکري که به زن به¬عنوان يک جنس براي ارضاي شهوت مردان مي¬نگرد، مسلماً صدا و رقص وي نه به¬عنوان هنري که هم مرد مي¬تواند از از آن برخوردار گردد و هم زن، بلکه امري تحريک¬آميز به¬شمار مي¬رود!! درحالي¬که امروزه رقص به¬عنوان يک هنر در جهان پذيرفته شده و در بعضي جوامع و مذاهبی چون هندوستان و هندوئیزم، رقص يک امر مذهبي و مقدس به¬شمار مي¬رود که طبق تعبير اين حضرات، بايد این مذهب را «مذهب سکس» قلمداد نمود!! پس زياد هم جاي تعجب نخواهد بود وقتي کسي به¬نام عالم دين روي «حجاب» به¬عنوان يک تکه¬ي پارچه جهت مستور نمودن برجستگي¬هاي بدن زن تأکيد ورزد. گرچه در واقع برجستگي هاي بدن زن براي شخص خودشان که با دید شهوانی و سکسی به زن می¬نگرند، تحريک آميز است، اما برای مردي که زن را انساني هم¬چون خود دانسته که از توان¬مندی تفکر و تدبیر امور اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، علمی لازم برخوردار بوده و مسئله¬ی شهوت را جزئی از مسائلی که همه¬ی انسان¬ها (چه زن و چه مرد) از آن برخوردار بوده و انجام روابط جنسی را منوط به شرایط و زمان مناسب می¬داند، امر مسخره¬ای می¬نماید که حتا با مطرح شدن آن، احساس می¬گردد که آشکارا به انسانیت مرد و زن توهین صورت گرفته است. مسلماً با ارائه¬ي چنين انديشه¬هاي ارتجاعي و ضداسلامي، مي¬شود به کنه انديشه¬ي ضدانساني آنان در مورد زن پي برد. درحالی¬که نگرش توحيدي (اسلام ناب) نسبت به حجاب، نه پوششي مادي بر بدن زن، که در واقع پوششي بر تفکر و انديشه¬هاي انحرافی¬ای چون پذیرش جای¬گاه مادونی توسط زنان و نیز پندارهای مردسالارانه توسط مردان، و نفي ديد و تلقي جنسيِ شهوت¬آميز نسبت به زن بوده، که بر اساس آن، ديگر نه زن را در برجستگي¬هاي بدنش ديد و نه او را موجودي برابر با اعضای ممنوعه¬ی!! بدنش دانست که جهت ارضاي شهوت مردان حيوان صفت آفریده شده¬اند.
در این مورد باید توضیح داد که چندی پیش اقای حسن یوسفی اشکوری با مطرح کردن این موضوع که حجاب به¬عنوان نوعی پوشش هیچ ارتباطی به دین نداشته و یک مسئله¬ی کاملاً عرفی (امضایی) است، جنجال¬های زیادی را برای وی به¬وجود آورد و ابتدا او را محارب با خدا اعلام نمودند و سپس با دخالت چندین مجتهد و من¬جمله آقای حسین علی منتظری از مرگ نجات یافت. به¬همین ترتیب لازم است تا در مورد صدور این¬گونه احکام و فتاوی به¬علت ترس و هم¬رنگ دیگران بودن مجتهدین اشاره نمود که مثلاً آقای مقدس اردبیلی یکی از بزرگ¬ترین فقهای زمان خود در پاسخ کسانی که پوشیدن قدمین را در نماز واجب می¬دانند گفته است، 
«... و اگر ترس از اجماع نبود می¬گفتیم مقداری از سر نیز که غالباً آشکار است، لازم نیست در نماز پوشیده شود».28
اميدواريم منبعد با کنار رفتن انديشه¬ي تکفير (که ديگر در زمان و جهان ما موردي براي بقا ندارد)، و پذيرش اين امر که انتخاب دين حق مسلم هر انسان بوده و جزئي از حقوق اجتماعي او به¬شمار مي¬رود،29 هم¬چنین داشتن حق اظهارنظر برای همه¬ی معتقدین به دینی که از آن پیروی می¬کنند، جامعه را به¬سوي بحث¬هاي علمي پيرامون مسائل ديني کشاند تا عمق، گستردگي و علمي بودن انديشه¬هاي توحيدي بر همه روشن گرديده و عشاق و گروندگان يکشبه و اپورتونيست به انديشه¬هاي وارداتي غرب (ليبراليزمي که سده¬ها قبل، از درون دچار بحران گرديده) که امروزه براي خوش¬خدمتي به اربابان جديدشان، شعار ايدئولوژي زدايي را سر مي¬دهند، پاسخي منطقي و علمي باشد. هم¬چنين، واقعيت توليت و انحصار تحميلي و تاريخي بر دين توسط عده¬اي خاص، براي هميشه به تاريخ پيوسته و جاي آن را به واقعيت ديگري که، دين از آن همه¬ي متدينين بوده و لاجِرَم همه حق اظهارنظر در مورد آن را دارا مي¬باشند، تبديل گردد. چراکه از سويي دين اسلام هرگز کسي را بدون آگاهي و آزادي به آن فرا نخوانده (لا إکراه في الدين) و از سوي ديگر، کشور ما افتخار پيش¬تازي و طلايه¬داري بازنگري¬هاي ديني را داشته که مي¬توان از امام اعظم کابلی به¬عنوان بنيان¬گذار فقه حنفي به¬مثابه¬ي يک انشعاب از تفکرات امام صادق دانست. هم¬چنین سيد جمال الدين افغاني که با شعار بسيار مهم و استراتژيک «بازگشت به قرآن» ، بنيان¬گذار تفکر جديدي گرديد که بعدها توسط اقبال بزرگ و ديگران تا به امروز پي¬گيري شده است. صد البته که هيچ گروه و جرياني را هم توان توقف آن با خشونت و تکفير و... نخواهد بود، چراکه تحول و تکامل پي¬درپي قرآن و انديشه¬هاي اسلامي (با حفظ اصول(، ذاتي و لا ينفک دين و قرآن مي¬باشد (القرآن یمر کما تمر الشمس).
و السلام علي عباد الله الصالحين



پانبشته¬ها

1 ـ و باالآخرة هم یوقنون (سوره¬ی بقرة)
2 ـ برخلاف تصور بعضی از کتاب¬خوان¬های وطنی ما، لاییک¬هایی که عمدتاً پیرو لیبرالیزم می¬باشند درست مانند مارکسیست¬ها از ضرورت تغییر زیربنای اقتصادی ـ تولیدی برای تغییر یک جامعه تبعیت می¬نمایند. تفاوت دیدگاهی میان این دو در واقع همان تمایلات طبقاتی بوده که لاییک¬های عمدتاً لیبرال برای تحقق مناسبات برژوازی و مصرفی سازی در جوامع جهان سومی تلاش می¬کنند.
3 ـ لا رهبانیة فی الاسلام (حدیث مشهور نبوی)
4 ـ نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين (سوره¬ی قصص)
5 ـ کلکم راع و کلکم مسئول عن رعيته (حديث مشهور نبوي)
6 ـ لبس الاسلام لبس الفرو مقلوبا (حضرت علی ع ـ نهج البلاغه)
7 ـ در این خصوص باید به مسئله¬ی ازدواج و معاملات اقتصادی پیرامون آن توجه گردد. البته در جامعه¬ی پشتون مسئله¬ی «بد» هم چیزی در ردیف فروش و معامله¬ی تهاتری زن قرار می¬گیرد.
8 ـ انسان روستایی آن¬هم در جوامع عقب¬مانده که از امکانات فن¬آوری و دانش بسیار محدود نزدیک به هیچ برخوردار می¬باشد، همیشه مقهور طبیعت پیرامونی است. زندگی او وابسته به زمین، آب، وضعیت آب و هوا و... بوده و به این تقدیر تمکین نموده است. چنین زندگی¬ای که سرتاسر تأثیرپذیری از طبیعت است، روح و روانش را بی¬ارادگی و تسلیم¬پذیری می¬سازد.
9 ـ در این¬جا وقتی سخن از روابط و مناسبات شهری (خرده¬برژوازی و یا برژوازی) به¬میان می¬آید، هرگز مقصود مجموعه روابط انتزاعی و بریده از امکانات، فن¬آوری و دانش مدرن نیست. چراکه با پدید آمدن ابزارهای دانش، فراورده¬های فن¬آوری و گسترش کمی و کیفی کارها (انواع اشتغال و مهارت) عمده¬ترین عوامل شکل¬گیری چنین روابطی هستند. بنابراین وقتی انسان شهری به روستا می¬رود، برای آنان پیامی از دانش، روش و امکانات مدرن جهت غلبه بر حوادث و آفات طبیعی دارد. این فرایند زمینه¬ی اثرپذیری انسان شهری بر باورهای روستایی را مهیا می¬سازد که با استفاده¬ی انسان روستایی از فراورده¬های فن¬آوری، دانش و روش¬های نوین، بر بسیاری از خشم¬های طبیعی و پیامدهای آن فایق می¬آید که مآلاً به کاهش باور و روحیه¬ی تسلیم¬پذیری وی می¬انجامد.
10 ـ لا رطب و لا يابس إلا في کتاب مبين (سوره¬ی انعام)
11 ـ ثم استوی الی السماء و هی دخان (سوره فصلت)
12 ـ و إلي الله تُرجع الاُمور ـ و إلي الله المَصير ـ (قرآن) هم¬چنین در مورد تدریجی بودن خلقت به آیه¬ی54 سوره¬ی اعراف ـ... خلق السموات و الارض فی ستة ایام ثم استوی علی العرش... ـ مراجعه گردد.
13 ـ أتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء... (بقره 30)
14 ـ ذالک الکتاب لاریب فیه (بقرة 2)
15 ـ بادانتر، الیزابت، زن و مرد، ص42
16 ـ جمعی از نویسندگان، کتاب زن، ص109
17 ـ اصول طب داخلی هاریسون، غدد درون ریز، ص611 (1987)
18 ـ بادانتر، الیزابت، زن و مرد، ص60 تا 63
19 ـ ام تومین، ملوین، آیا براستی مردان از زنان برترند؟ ص65 ـ لطف آبادی، حسین، روانشناسی رشد 2، ص 83 ـ سلاتر، اثر هورمون¬¬های جنسی بر رفتار، ترجمه¬ی عباس جعفری نژاد، ص23
20 ـ زن و مرد، ص64
21 ـ اختلالات روان تنی، ص218
22 ـ زن و مرد، ص62 تا 65
23 ـ لا یمسه الا المطهرون (سوره¬ی واقعه)
24 ـ «... فاما الذین فی قلوبهم زیغ یتبعون ماتشابه منه ابتغاء الفتنة و ابتغاء تأویله و ما یعلم تأویله إلله و الراسخون فی العلم...» (سوره¬ی آل عمران)
25 ـ عاملی، زین الدین، مسالک الافهام، چاپ سنگی، ج¬1 ، ص584 ـ شرح لمعه، ج¬2 ،ص122 ـ البته به پافشاری¬های آقای محسنی روی دو ماده¬ی مربوط به عدم اجازه¬ی زن در خروج از خانه و نیز استمتاع همیشگی جنسی مرد از زن نیز باید توجه نمود.
26 ـ ماننسخ من آیة او ننساها الا نأتی بآیة من مثلها او احسن منها
27 ـ با آن که نبايد به مسئله¬ي عَلَم شدن جنجال¬هاي فرعي به¬عنوان مسائل پشت پرده¬اي که در پروسه¬ي پس از تصويب قانون اساسي پارادوکسیکال، انتخابات فرمایشی و بحران¬های پی¬درپی سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، امنیتی و... براي عده¬اي که در رأس قدرت قرار دارند ضروري و اجتناب ناپذير می¬باشند، کم بها داد، اما در عین حال نباید گذاشت که هیچ¬گاه جامعه جولان¬گاه فرصت¬طلبان دین¬پناه قرار بگیرد و در مقابل هر اندیشه¬ی انحرافی و انتساب ناجوان¬مردانه¬ی استنباطات شخصی به دین مبین اسلام باید ایستاد.
28 ـ مقدس اردبیلی، مجمع الفائده و البرهان، مؤسسه نشر اسلامی، قم، ج¬2، ص¬105 ـ 106.
29 ـ «آزادی انسانها در انتخاب دین یک حق اجتماعی است که به «حقوق بشر» مربوط است...» مجتهد شبستری، محمد، نقدی بر قرائت رسمی از دین، طرح نو، ص ¬334

تذکر: این نوشته از روی یادداشت ها با شتاب و به طور مختصراً نگاشته شده است که در آینده گسترش داده خواهد شد 

هیچ نظری موجود نیست: