۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۸, یکشنبه

اسلام، زنان و برابـری (3)

مریم رجوی

دینامیسم قرآن
مرتجعان حرفشان این است که قوانین و احکام اسلامی بایستی الان هم عیناً به‌ همان شکلی اجرا شود که در ۱۴۰۰سال پیش اجرا می‌شده است. شاید به‌ همین علت اسم آنها را بنیادگرا گذاشته‌اند. البته به‌نظر من این اسم‌گذاری درست نیست. این مرتجعان مطلقاً اصول‌گرا نیستند. به‌عکس، اصول را به‌خاطر حقیرترین منافع گذرای خود زیر پا می‌گذارند، ولی در عوض به‌صورت جزمی، به‌ فروع و اشکال قدیمی چسبیده‌اند و در قرن بیستم، برای محاسبهٌ دیات و زکات، هنوز دنبال انواع شتر، گوسفند، خرما، بُرد یمانی و درهم و دینار که سکه‌های رایج ۱۴قرن پیش بود، می‌گردند! ما می‌گوییم که باید، در ورای همهٌ احکام و مقررات مشروط به ‌زمان، روح اسلام و دیدگاه واقعی قرآن را درک کنیم. این نوع احکام نباید دگمهای لایتغیر تلقی شوند، بلکه باید با تغییر شرایط، جای خود را به‌ احکام جدیدی بدهند که سنخیت بیشتری با آرمان اجتماعی اسلام داشته باشند. این به معنای دینامیسم قرآن و پویابودن آن ایدئولوژی است که مدعی است قدرت پاسخگویی به مسائل و نیازهای جامعه و انسان را در شرایط مختلف دارد. درحالی‌که وقتی این دینامیسم نادیده گرفته می‌شود، لاجرم ارتجاع و ستم و تبعیض در لباس اسلام ظاهر می‌شوند. جزمیت در فرمها و غفلت از محتوا، یا پایمال کردن آن، البته خاص اسلام نیست و سابقهٌ طولانی دارد. در این زمینه برای تشخیص صحیح از سقیم می‌باید ابتدا هدفها و خط‌مشی کلی را از وسایل و ابزار و احکام مرحله‌یی باز شناخت. زورقی را در نظر بگیریم که به ‌سمت ساحل نجات در حرکت است. هدف، رسیدن به ‌ساحل و استراتژی کلی حرکت مستقیم، رو به‌جلو و مثلاً به ‌جانب مشرق است. پارو زدن و تنظیم سرعت و ضوابط دیگری که باید برای عبور از مراحل مختلف رعایت کرد، هرگز نمی‌توانند و نباید جزم و غیرقابل انعطاف تلقی شوند، والا تاکتیک بر جای استراتژی می‌نشیند و آن‌را منحرف یا وارونه می‌کند، هدف فراموش می‌شود و وسیله به‌ هدف تبدیل می‌شود. پس، همهٌ حرف در این است که باید بدون جزمیت، و در عین حال بدون فرصت‌طلبی و سودجویی (یعنی سهل‌انگاری در برابر ضوابط و مقررات و احکام مرحله‌یی)، به ‌جانب هدف پیش رفت والا حتماً به‌ راست یا چپ منحرف خواهیم شد. 
برای درک این روح، به خود قرآن مراجعه می‌کنیم که هرگونه برداشت قشریگرایانه و متحجرانه از قرآن و اسلام را نفی میکند. قرآن آیات را این‌گونه تقسیم‌بندی و تعریف کرده‌است: «برخی از آیات، از «محکمات» هستند که مادر کتاب محسوب می‌شوند، و برخی دیگر از «متشابهات"اند. اما کسانی که دلهایشان بیمار است، آیات متشابه را دستاویز تفسیرها و فتنه‌انگیزیهای خود قرار می‌دهند»(۱۰). آیات محکم آیاتی است که دراساس پایه‌های اعتقادی اسلام را تشکیل می‌دهد و شامل محتوا و مبانی فلسفی، جهانشناسانه و انسانشناسانه اسلام است. اما آیات متشابه که در‌اساس مربوط به‌ احکام و روشهای زندگی روزمره می‌شود، به هیچ‌وجه دگم نیست، بلکه در هرزمان با پایبندی به همان روح و محتوای یکتاپرستانه، برای پیشرفتهای بشری و مقتضیات اجتماعی راه باز می‌کند والا به‌شریعت جامد و بی‌فایده‌یی تبدیل خواهد شد. 
اسلام از دینامیسمی برخوردار است که پیوسته برای حرکت جامعه به‌سوی پیشرفت و ترقی راه می‌گشاید و از آن‌جا که نمی‌خواهد به‌گونه‌یی ذهنی این آرمان را به‌پیش ببرد، از آغاز کار خود را بر این روش بنا کرده که عبارت است از تمیز‌ دادن محکمات از متشابهات.
در همان آیه سوره آل عمران مشتبه‌کردن اصول محکم با مقررات مرحله‌یی محکوم شده و هشدار داده شده است که آویختن به موارد متشابه، گردابی است که مبتلایان به عقیده و دانش متزلزل و صاحبان قلبهای بیمار در آن غرقه خواهند شد اما راسخان اندیشه و علم، از آن در امان خواهند بود و اصل راهنمایشان این است که آموزشها و پیام اسلام را در تمامیت آن بررسی کرده و اصول و محکمات تعیین‌کننده را از موارد متشابه تمیز دهند. 
بنیادگرایان و مرتجعان قشری، همهٌ احکام و مقررات مرحله‌یی را دگم و ثابت تلقی می‌کنند. این نگرش با تعریف و تقسیم آیات توسط خود قرآن در تناقض است. «محکمات»، به‌عنوان اصول اساسی اسلام، ثابت و لایتغیرند و «متشابهات»، نسبی، دینامیک و قابل انعطاف هستند. قرآن در جای دیگر، صفت «مثانی» را برای «متشابه» به‌کار برده که معنی آن منعطف و دارای دینامیسم است (۱۱). 
بنیادگرایان براساس دگماتیسم مذهبی و برداشت قشریگرایانه از دین، ارزشهای آرمانی یا اصول پایه را به عمد با برخی تاکتیکهای عملی که در تجربه اسلامی متناسب با ظرفیت تاریخی آن دوران به کاربسته شده، قاطی و مشتبه کرده‌اند. فی‌المثل ارزشهای توحیدی نظیر برابری زن و مرد در آن زمان قابل اجرا نبود زیرا واقعیت جامعه عقب‌مانده از آن ممانعت می‌کرد، از این رو برای تحقق آرمانهای اسلام، وجود مراحل گذار ضرورت داشت این راه‌حلهای میانه و موقت به پله‌های اولیه قابل تشبیه است که جامعه باید بر آن قدم می‌گذاشت تا به پله‌های بالاتر برسد،. بنابراین مبین حداکثرهای آرمان اسلامی نبود، اما تمایلات ارتجاعی همین حلقات واسط را ارزشهای پایه‌یی اسلام تلقی کرده‌اند.
واژگونه‌سازی اسلام، رفته‌رفته وارد مرحله بغرنج دیگری شد. به این‌ترتیب که مقررات یادشده، مانند تفاوتی که در ارث زنان پذیرفته شده بود یا مهلت مشروطی که به‌برخی موارد تعدد زوجات داده شد، توسط مرتجعان دستاویز قرار گرفت تا تفسیرهای تازه‌یی را ابداع کنند. بدین معنی که بدعتهای خود را به‌نام اسلام اعلام کرده از این راه تئوری هر مرد برابر با دو زن را به صورت یک اصل رواج دادند. 
در مورد احکام ارث،که در شرایط ۱۴قرن پیش سهم زن نصف سهم مرد تعیین شده است، اگر به مقتضیات تاریخی آن دوران توجه نشود و این نسبت یک حکم ثابت و دائمی تلقی شود، اولاً‌ اهمیت صدور آن در شرایط ۱۴قرن پیش درک نمی‌شود؛ ثانیاً به‌طور غیرواقعی نتیجه‌گیری می‌شود که اسلام مخالف برابری زن و مرد است. حال آن‌که اسلام در دورانی برای زنان حق ارث قائل شده که آنها اساساً ارث نمی‌بردند، حتی خودشان موضوع ارث بودند و زن به‌عنوان بخشی از میراث شوهر به تملک ورثه یا افراد قبیله درمی‌آمد. بنابراین، نفس قائل شدن حق ارث برای زنان، در حکم یک انقلاب بوده است. چرا که می‌دانیم تا همین اواخر، حتی در کشورهای اروپایی، زنان از استقلال مالی برخوردار نبودند. نکتهٌ مهم دیگری که باید دربارهٌ میزان ارث زنان در ۱۴قرن پیش در نظر داشت، این است که در آن زمان زنان نقشی در تولید نداشتند و مردان مسئول تأمین مخارج خانواده بودند. با درنظرگرفتن این عوامل، بدیهی است که هر وقت پیشرفت اقتصادی‌ ـ اجتماعی اقتضا کند و موقعیت اجتماعی‌ ـ اقتصادی زنان تغییر یابد یا امکان تغییر آن به‌وجود آید، دینامیسم قرآن حکم می‌کند که زن و مرد به‌طور مساوی ارث ببرند. بنابراین هم‌چنان‌که قبلاً هم اعلام کردیم، زن و مرد در ارث حقوق یکسان دارند و برابرند. 
اکنون که اوضاع جامعه و نقش اقتصادی و اجتماعی مرد و زن دستخوش تحولات عظیمی شده، دینامیزم قرآن، نقش مسلط مردان را نفی میکند و به برابری زن و مرد حکم میدهد. 
این امر در مورد بسیاری دیگر از احکام ناظر بر‌مسائل اجتماعی و حقوقی، نظیر شهادت دادن، دیه و نظایرشان، نیز صادق است. به‌عنوان مثال، شهادت دادن دو‌زن در‌ازای یک مرد را در‌نظر بگیرید. در این مورد هم با یک تلقی دگماتیک، اولاً این حکم، ثابت و ابدی فرض می‌شود؛ ثانیاً نابرابری زن و مرد از آن استنتاج می‌شود و به اسلام نسبت داده می‌شود. اما حقیقت این است که در شرایط ۱۴قرن پیش، آن‌هم در جوامع بدوی،که زن هیچ حقی نداشت و دختران زنده‌به‌گور می‌شدند، اسلام با ارائهٌ چنین احکامی، گامهای بسیار مهم و جسورانه‌یی در جهت احقاق حقوق زن برداشت. و اکنون مرتجعان را بنگرید که چگونه با برداشتهای دگماتیک خود از این احکام، پیام و آرمان رهاییبخش اسلام را تحریف می‌کنند و آن‌را به حد درک ناقص، تنگ‌نظرانه و کاسبکارانهٌ خود تنزل می‌دهند. (۱۲)
 اگر مرتجعان مدعی باشند که احکام شریعت را مطابق روش پیامبر اجرا می‌کنند، ادعایشان دروغی بیش نیست. زیرا همه می‌دانند که یکی از درخشانترین وجوه رسالت پیامبر، رهایی زنان و تکریم آنها بود. او بود که اتهام‌زدن به زن را گناه کبیره شمرد، برای آن مجازاتی سنگین تعیین کرد و برای اثبات اتهام، حضور ۴شاهد را ضروری دانست. او، حتی در برابر اعتراف آشکار به معاصی مربوطه، بارها روی برگرداند و مدعی را به توبه فراخواند. اما آخوندهای زن‌ستیز روزانه به دهها و صدها زن اتهام می‌زنند، آنها را بازداشت می‌کنند و به آنها در ملأعام شلاق می‌زنند یا آنها را سنگسار می‌کنند. امام علی(ع) در این‌باره می‌گوید: «زمانی خواهد آمد که از قرآن جز رسم آن باقی نمی‌ماند و هیچ چیز بیشتر از دروغ بستن به خدا و پیامبر رواج نخواهد داشت». خوب است با نظرگاه امام علی در مورد قرآن و احکام نیز آشنا شویم. او می‌گوید: «قرآن، امور حلال و حرام، واجب و مستحب، ناسخ و منسوخ، خاص و عام، و محکم و متشابه را بیان کرده است». امام علی ادامه می‌دهد که «برخی امور در قرآن واجب شمرده شده‌اند درحالی‌که این وجوب در سنت (پیامبر) نسخ شده است و هم‌چنین اموری در سنت واجب شمرده شده اما در قرآن ترک آن مجاز شمرده شده است. و نیز اموری در زمان خود واجب بوده‌اند اما پس از آن زایل و منتفی شده‌اند». آیا این بیانات صریح امام علی، مؤید برداشتهای قشریگرایان است یا دینامیسم قرآن را ثابت می‌کند.
پیشوایان اسلام کوشیده‌اند تا آن‌جا که شرایط تاریخی ظرفیت تغییر داشته است، به ‌مسائل موجود، با الهام از دیدگاه حقیقی اسلام و در راستای جامعهٌ آرمانی، پاسخ گویند. البته تحقق چنین جامعه‌یی مستلزم فراهم شدن بسیاری زمینه‌هاست. به‌همین دلیل، حتی برای خود پیامبر اسلام هم امکان‌پذیر نبود که در آن جامعهٌ بدوی، به‌طور ضربتی به این آرمانها جامهٌ عمل بپوشاند. حتی در مورد خشن‌ترین و ابتدایی‌ترین شکل ستم و تبعیض، یعنی بردگی، برای پیامبر میسر نبود که بلادرنگ حکم لغو آن‌را صادر نماید، اگرچه بسیاری از راهها را برای الغای آن کوبید و هموار کرد. امروز ما به‌خوبی می‌دانیم که با زیرساختهای اقتصادی آن روزگار و سطح بسیار نازل نیروهای مولده، حکم به الغای تام و تمام بردگی نه‌فقط جامعه و نظام تولیدی را در تمامیتش به جلو نمی‌برد بلکه اقدام زودرسی بود که نفی بردگی را به عقب می‌انداخت. از روح تمام احکام و عملکردهای پیامبر به‌روشنی برمی‌آید‌ که بردگی هم‌چون لکه‌ٌ ننگی بر دامان بشریت تلقی شده است که می‌بایست هر‌چه زودتر پاک گردد تا درهٌ عمیق میان دورهٌ صباوت نوع انسان و دوران بلوغش پر شود. نکتهٌ مهم این‌که اکنون حتی بنیادگرایان هم نمی‌توانند با استناد به این‌که در قرآن بردگی صریحاً لغو نشده، این پدیده را از نظر اسلام مجاز بدانند و، به طریق اولی، نمی‌توانند اسلام را مدافع بردگی جلوه دهند. پس اصل حرف این است که روح و دیدگاه واقعی قرآن فهم شود. این دیدگاه در هر دورهٌ تاریخی به پیروان این دین کمک می‌کند تا قوانین و احکام متناسب زمان خود را پیدا کنند. 
باید توجه داشت که این روش، پایه‌یی‌ترین معیار تشخیص برداشتهای ارتجاعی در قیاس با اسلام اصیلی است که از حضرت محمد(ص) به‌یادگار مانده است. 
تاریخچه مقررات اسلامی، از امور عبادی مانند نماز و روزه و حج گرفته تا امور اقتصادی و اجتماعی، همگی مشحون از یک سیر تحول پیش‌رونده است.وقتی اصول پایه را مدنظر بگیریم، قادر خواهیم بود که میزان پیشرفت در جهت آرمانهای مورد نظر را بازشناخته و تعیین کنیم. ما در سراسر آموزشها و مقررات اسلامی با یک مسیر تکاملی مواجهیم که به نوبه خود ما را به دینامیسم اسلام و قرآن راهنمایی می‌کند. 
درباره این بحث هم می‌توان پرسید که برای پرهیز از حاکمیت تحجر و دگماتیسم و برای تضمین پویایی این اندیشه در رهبری اجتماعی چه روشی وجود دارد؟
جواب این سؤال در روشی است که در فرهنگ اسلامی به آن اجتهاد می‌گویند. روشی که ضمن حراست از اصول این اندیشه پیوسته احکام خاصی را که مربوط به‌شرایط ویژه سیاسی و اقتصادی و اجتماعی است، ارائه کند و مانع آن شود که احکام جامد مانند زنجیر به دست و پای جامعه بپیچد و از حرکت آن رو به‌جلو ممانعت کند. اصل اجتهاد هم چنین متضمن این نظرگاه است که جامعه و تغییر و تحولات آن باید توسط انسان و عنصر آگاه، رهبری و هدایت شود و اجتهاد پاسخ این ضرورت است.
گشوده شدن باب اجتهاد برای پاسخگویی به مسائل و تحولات هر دوران، برهان قاطع دیگری برای پویایی اسلام و دینامیسم قرآن است. اجتهاد توسط رهبران شایسته و باتقوایی که هم به‌این ایدئولوژی و رسالت آزادیبخش آن ایمان و اشراف دارند و هم از مسائل زمان خود آگاهند، انجام می‌شود. متأسفانه با وجود رسمیت اجتهاد در شیعه، در عمل این نهاد نه در خدمت دینامیسم قرآن، بلکه در خدمت تئوریزه کردن برداشتهای ارتجاعی از احکام و تحریف پیام رهاییبخش اسلام قرار گرفته است. مجاهدین براساس متون اصلی اسلامی مانند قرآن، به دینامیسم قرآن راه برده‌اند و مرتجعان هیچ حرف جدی علیه آن نمی‌توانند بزنند. 
دستیابی مجاهدین به اسلام واقعی و عاری از تحریفات و زنگارهای ارتجاعی، که پیوسته تئوری راهنما و ایدئولوژی راهگشای آنها بوده است، حاصل تحقیقات نظری براساس قرآن و متون اصیل فرهنگ اسلامی و تجربه‌های عملی۳۰سالهٌ این سازمان تحت رهبری مسعود رجوی است که به‌حق ذیصلاحترین، پاکترین و فداکارترین رهبر و ایدئولوگ اسلامی در ایران است و اسلام محمدی را به‌مثابه آیین رحمت و بردباری، مبشّر آزادی و دموکراسی و مشوّق پیشرفت علمی و اجتماعی به ‌نسل مبارز مسلمان امروز معرفی نموده و تعلیم داده است. جدایی اندیشهٌ مجاهدین از اندیشهٌ خمینی و آخوندهای مرتجع سالها قبل از روی کار آمدن خمینی کاملاً مشخص شده بود. از ابتدای روی کار آمدن خمینی، نیروهای جوان و روشنفکر به‌طور گسترده و وسیع، و هم‌چنین فقهای مترقی، برداشت مجاهدین از اسلام را انتخاب کردند و از مسعود حمایت نمودند. در ایران اندیشهٌ دینی مرتجعان، از دورهٌ انقلاب مشروطه اندیشه‌یی شناخته شده بود و پس از انقلاب ضدسلطنتی نیز اساساً در قالب حکومت سرکوبگر، عملکرد سیاسی‌ ـ و نه نفوذ و جاذبهٌ ایدئولوژیکی‌ ـ داشت. به‌ همین دلیل هم خمینی ناگزیر شد برنامه‌های تلویزیونی تفسیر قرآن خودش را، که خریداری نداشت، تعطیل کند. متقابلاً با خشم بسیار، کلاسهای تدریس فلسفه و تبیین جهان مسعود را، که به‌طور هفتگی در دانشگاه صنعتی شریف با حضور ده‌هزار دانشجو برگزاری می‌شد و مورد استقبال فراوان قرار گرفته بود، به زور تعطیل کرد.(۱۳)

حاکمیت مردم
به‌رسمیت‌شناختن جایگاه مردم در حاکمیت جزء پایه‌های تفکر اسلامی است. اما درست در همین نقطه، یکی از اساسی‌ترین تفاوتهای میان اسلام دموکراتیک و بنیادگرایی اسلامی سرباز می‌کند که تلقی نسبت‌به‌ دولت، سیاست و قانونگذاری است. بنیادگرایان قوانینی را که بر زندگی اجتماعی و سیاسی کنونی حاکم می‌کنند، به‌مثابه آن‌چه از جانب خدا تعیین‌شده وانمود می‌کنند و از این رو تبعیت مطلق از آن را الزامی می‌دانند. کسی هم که به‌عنوان ولی‌فقیه رهبری جامعه را برعهده می‌گیرد، نماینده خدا محسوب می‌شود که از اختیارات نامحدود و خدشه‌ناپذیر برخوردار است و در برابر جامعه پاسخگو نیست. بنیادگرایی مردم را صغار و بی‌اختیار تلقی می‌کند، جایی برای انتخاب آزادانه آنان باقی نمی‌گذارد و اصل مسئولیت انسان را نفی می‌کند. این تفکر چنان که در تجربه ایران مشاهده کردیم، وقتی که به حاکمیت می‌رسد، از راه نرسیده یک استبداد مذهبی خونریز برقرار می‌سازد.
اما در اسلام دموکراتیک اصل اساسی این است حاکمیت از آن مردم است. وآنها هستندکه قانونگذاری می‌کنند. قرآن که خود را تِبیان کل شئ (یعنی تفسیر و بیان همه مطالب) معرفی می‌کند، در موارد محدودی به بیان احکام پرداخته که آنها هم در عین این که ناظر به مرحله معین تاریخی است اما نسبت‌به آن دوران رو‌‌به‌پیش و راهگشای مناسبات ترقیخواهانه‌تری بوده است. اما اساس مسائلی که قرآن به‌آن پرداخته ناظر به‌ تبیین جهان و فلسفه و مسیر تکاملی و مضمون رهاییبخش حرکت تاریخ و مسئولیت انسان برای نیل به آزادی و برابری و ساختن جامعه‌یی است که در آن ارزشهای انسانی بالاترین اولویت را داشته است.
از این رو تنظیم مناسبات اجتماعی و سیاسی به‌خود انسان واگذار شده که با الهام از همان ارزشها به آن دست می‌زند.
در سوره قصص تصریح شده، خدا برآن است که انسان خود وارث و حاکم و پیشوا در روی زمین باشد. بنابراین حاکمیت حق مردم است آن هم حقی سلب ناپذیر که مشروط و محدود نیست. به اعتقاد مسلمانان حقیقی، اراده خدا در پهنه اجتماعی، دراساس و به‌طور تاریخی از طریق حاکمیت مردم به‌ظهور می‌رسد.

ادامه دارد 

هیچ نظری موجود نیست: