۱۳۹۰ اردیبهشت ۹, جمعه

شمايی ‌از فمينيسم و مسئله ی زن (1)

اشرف دهقانی
 منبع: سایت سیاهکل

تذکر نکته ای از مسوول وبلاگ،
خانم اشرف دهقانی علاوه بر این که از رهبران اولیه ی سازمان چریکهای فدایی خلق ایران است، یکی از مبلغین و پیروان سرسخت حقوق اقلیتهای قومی در ایران نیز میباشد که بعدها نظریاتش در این موارد را در وبلاگ «هویت هزارگی» نشر مینمایم.

کاظم وحیدی
 

هر نشريه سياسی را که امروز ورق بزنيم در رابطه با مسئله زن مطلبی در آن خواهيم يافت. دليل اين امر منفک از واقعيتهای زير نيست:
۱۶ سال است که زنان ستمديده ايران رو‌در‌روی رژيم ددمنشی قرار گرفته‌اند که علاوه براينکه آنان را در کنار ساير بخشهای جامعه مورد ظلم و ستم و فشارهای مختلف اقتصادی ـ اجتماعی و سياسی قرار داده، شديدترين فشارها و آزار و اذيت را نيز صرفاً به دليل آنکه زن می‌باشند به گرده آنان تحميل کرده است. ابعاد عظيم و گسترده ستمديدگی زن تحت حاکميت رژيم وابسته به امپرياليسم جمهوری اسلامی، در شرايطی که در طی ۱۶ سال مبارزه زنان برای احقاق حقوق بر حقشان هرگز به خاموشی نگرائيده، اثرات مهمی به‌جا گذاشته است. اين واقعيت باعث شده که امروز از يک طرف، رفع ستم بر زنان به صورت يکی از محورهای برجسته مبارزه دمکراتيک توده‌ها در آيد، و از سوی ديگر توجه بسياری به اين حقيقت جلب شود که مسئله زن دارای ريشه‌های تاريخی است و مبارزه برای نابودی قوانين ارتجاعی و تضييقاتی که رژيم جمهوری اسلامی در جامعه ما به وجود آورده است، هنوز برای آزادی و رهائی کامل زنان ايرانی کافی نيست.
در ميان نيروهای سياسی مختلف، بر مبنای واقعيت فوق، مسئله زن هم در رابطه با ايران و هم به‌مثابه معضلـی که در سطح جهان (چه در کشورهای تحت سلطه و چه در کشورهای پيشرفته سرمايه‌داری) مطرح می‌باشد، بيش از گذشته مورد توجه قرار گرفته است. ولـی به همان نسبت که مسئله مورد توجه است ايده‌های متفاوتی نيز طرح و مورد تبليغ قرار می‌گيرد. در رابطه با اساس و کليت مسئله زن سوالات گوناگونی مورد برخورد قرار دارند. سئوالاتی از اين قبيل که اساساً در تاريخ چه علت و عللـی موجب تحت ستم قرار گرفتن زن شده است؟ اين ستم در چه بعد و اشکالی مطرح بوده و می‌باشد؟ رهائی زن در چه شرايطی امکان‌پذير است؟ و غيره. شکی نيست که به اين سئوالات با تفکر مارکسيستی به گونه‌ای و با تفکر بورژوائی به گونه‌ای ديگر پاسخ داده می‌شود.
آنچه امروز از لابلای نشريات سياسی مختلف می‌توان دريافت، آن است که کوشش زيادی برای اشاعه ايده‌های فمينيستی، چه رسماً تحت نام فمينيسم (که اساساً مبين ديدگاه بورژوائی در مورد مسئله زن می‌باشد) و چه غير آن، به عمل می‌آيد. آنجا که رسماً از فمينيسم دفاع نمی‌شود ترجمه‌ای از فلان کتاب يا نوشته فمينيستی با تعريف و تمجيد از آن ارائه می‌شود. کوشش می‌شود مبارزات زنان آزاده ايران بر عليه استبداد و بی‌عدالتی‌ها در گذشته با عنوان «فمينيسم در ايران» معرفی شود. حتی بعضی ايده‌های فمينيستی از زبان کسانی که خود را مارکسيست می‌نامند نيز شنيده می‌شود. و بعضاً نيز تحت عنوان به‌اصطلاح انتقاد از چپ اشاعه می‌يابند و الخ. شکی نيست که در چنين شرايطی هر نيرو و فرد کمونيست وظيفه دارد که به سهم خود به منظور طرد ايده‌های انحرافی در جنبش، مبارزه ايدئولوژيکی را بر عليه فمينيسم و هر نظر بورژوائی ديگر در رابطه با مساله زن به پيش ببرد و با طرح و اشاعه ديدگاه مارکسيستی در اين مورد، به دفاع از آن برخيزد.
در جهت انجام وظيفه فوق من نيز قصد داشتم ضمن طرح و بحث ايده‌های اساسی مارکسيسم در مورد مسئله زن، بعضی ايده‌های فمينيستی را مورد برخورد و نقد قرار دهم، بخصوص آن ايده‌هايی را که در قالب شعارهای ظاهرا درست و منطقی، سردرگمی را در رابطه با مسئله زن دامن می‌زنند. نظير شعار «رهائی زن به دست خود زن» که به تقليد از اين نظر مارکسيستی که رهائی طبقه کارگر تنها به دست خود اين طبقه امکان پذير است، عنوان می‌شود. ولـی با توجه به اين امر که از يک طرف در همه جا از فمينيسم صحبت می‌شود، بدون آنکه تعريف مشخصی از آن ارائه گردد و از طرف ديگر از آنجا که به منظور نقد ايده‌های فمينيستی مطرح در جنبش ايران، توجه به جوهر ديدگاه فمينيسم را لازم می‌دانستم، بهتر ديدم که در اينجا مطالبی را که می‌تواند به فهم و کسب شناخت هر چه بيشتر از ايده‌های فمينيستی کمک نمايند، مطرح نمايم و انجام آنچه که شرحش رفت را به مقاله ديگری واگذار کنم.
بنابراين آنچه در زير می‌آيد را بايد بخش اول يک نوشته اصلـی تلقی کرد. در اينجا سعی شده است ضمن پرداختن به اين امر که فمينيسم چيست و اشاعه دهنده چه ديدگاهی در جنبش زنان می‌باشد، گرايشات مختلف فمينيستی معرفی شوند. در عين حال اين کوشش نيز صورت گرفته که در تقابل با هر يک از گرايشات فمينيستی که با تعلق ايده معينی به خود از يکديگر متمايز می‌گردند، نقطه نظرات مارکسيستی نيز هر چند بطور کلی و فشرده مطرح شوند.
در رابطه با تعريف فمينيسم تا آنجا که اين مسئله به خود فمينيستها مربوط می‌شود، جالب است بدانيم که آنها تعريف واحدی از اين عنوان ندارند و به عبارت ديگر در تعريف فمينيسم متفق‌القول نيستند. در اين مکتب گروههای متفاوتی وجود دارند که در حاليکه هر يک خود را فمينيست می‌خوانند، از جهات بسياری متمايز از يکديگرند. اين واقعيت باعث شده است که تعريف يک گروه از فمينيسم مورد قبول گروه ديگر واقع نشده و لذا روی تعريف معينی توافق وجود نداشته باشد. در هر حال اين امر مسلمی است که فمينيسم با نگرش به جهان از زاويه زن و منافع خاص او شناخته می‌شود. شايد مقايسه صوری زير بتواند تصوير روشن‌تری از فمينيسم بدست دهد و آن اينکه اگر برای مارکسيستها پرولتاريا در مرکز توجه قرار داشته و آنها مسائل را از نقطه نظر تامين منافع پرولتاريا مورد برخورد قرار می‌دهند(۱) برای فمينيسم زن مرکز و اصل می‌باشد. از اين رو فمينيستها با اعلام اينکه زنها تحت انقياد مردها قرار دارند، کوشش در راه رهائی آنان از اين انقياد را وظيفه خود می‌خوانند. فمينيستها معمولاً اين نظر را می‌پذيرند که تفاوت بين مرد و زن در جامعه امری ذاتی و ناشی از بيولوژی‌های متفاوت آنان نيست و عموما به اين نکته واقفند که اگر ما شاهد آنيم که مرد در امور جامعه نقش فعال داشته و از موقعيت برتری برخوردار است و بالعکس زن در رابطه با عرصه‌های مختلف زندگی اجتماعی عقب‌تر بوده و دارای نقش تبعی است اين امر از خود جامعه نشات گرفته و بيانگر ضعف و بيماری آن است. با اين حال فمينيست‌ها اين ضعف و بيماری را به وجود طبقه يا طبقات استثمارگر در جامعه نسبت نمی‌دهند. برای آنها «مردان» به طور عموم در مقابل «زنان» به طور عموم قرار دارند، بدون اينکه تقسيم بندی جامعه به طبقات استثمارگر و استثمارشونده را تشخيص دهند. از اينرو آنها قادر نيستند مسئله زن را در رابطه با شکل‌گيری مالکيت خصوصی و بالنتيجه تقسيم جامعه به طبقات مورد توجه قرار داده و با ديد علمی به آن برخورد نمايند. در نتيجه آنها عاجز از درک علل واقعی و تاريخی ستمديدگی زن بوده و از ترسيم راه‌حلهای واقعی در جهت آزادی زن ناتوان می‌باشند. گروههای متنوعی در ميان فمينيستها وجود دارند و تا آنجا که مسئله به درک از مفهوم آزادی زن و اينکه کدام زن را می‌توان آزاد و رها شده از هرگونه قيد و بندی ناميد، مربوط می‌شود، آنها نظرات متنوع و مغاير با يکديگر ارائه می‌دهند. در رابطه با تنوع گروههای فمينيستی نيز اغراق نيست اگر گفته شود که به نظر می‌رسد هر دستــه و گروهی از زنان در اروپا و آمريکـــا که مسئله ستمديـــدگی زن را مورد توجه قـــرار داده‌اند، شاخه جديدی را نيز در رابطه با فمينيسم به‌وجود آورده‌اند. مثلا رنگين فمينيستها با درآميختن مسائل نژادی با مسئله زن، فمينيسـم خود را از ديگران متمايز می‌کننــد. يا در آمريکا زنان سياهپوستی هستند که با پيروی از نظرات نويسنده سياهپوستی به نام آليس وکر نام جديدی هم روی فمينيسم خويش گذاشتــــه، خود را «وومنــيست (WOMENIST)» می‌خواننــد وقس‌عليــهذا‌... . معمولاً در دستـه‌بنــدی گروههای فمينيستی به‌طور عمده از فمينيست‌های ليبرال يا ليبرال فمينيسم، فمينيستهای راديکال (راديکال فمينيسم)، فمينيستهای سوسياليست (سوسيال فمينيسم) اسم برده می‌شود و البته فمينيسم اگزيستانسياليستی خانم سيمون دوبوار نيز مطرح است که از جنبه‌ای به شاخه‌ای از راديکال فمينيستها و از جنبه‌ای ديگر به سوسيال فمينيستها نزديک است. اينان هر يک تعبير و تفسير خاص خود را از مسئله زن ارائه می‌دهند.
مسئله ديگری که بايد در رابطه با فمينيسم مطرح شود اين است که از آنجا که همه فمينيستها به هر حال مرد را مسئول ستمديدگی زن معرفی می‌کنند و موقعيت فعلـی زن در جامعه و به‌اصطلاح «جنس دوم» به حساب آمدن وی را ـ اگر چه با تعابير و تفاسير متفاوت و مختلف ـ ناشی از قدرت‌طلبی‌های مرد و فرهنگ مردسالاری تلقی می‌کنند، لذا در مکتب فمينيسم وظيفه مبارزاتی زنان، مبارزه با اين مسائل عنوان می‌شود(۲). محرز است که مسئله طبقات و مبارزه طبقاتی در فمينيسم به گونه‌ای که در ديد مارکسيستی مطرح است مورد توجه قرار ندارد، يا بهتر است بگوئيم مردود است. بنابراين دگرگونی ساختار اقتصادی ـ اجتماعی جامعه طبقاتی نمی‌تواند مسئله‌ای مطرح برای فمينيسم باشد. حتی سوسيال فمينيستها که با طرح نظر دوآليستی مبنی بر اينکه پدرسالاری و سرمايه‌داری دو سيستم متفاوت و کاملا جداگانه‌ای هستند که در تبانی با يکديگر زن را مورد ستم قرار می‌دهند (آنها کوشيده‌اند پلـی بين مارکسيسم و فمينيسم ايجاد نموده و اين دو را در آشتی با يکديگر جلوه دهند) شرايط رهائی زن را در انقلاب اجتماعی جستجو نمی‌کنند. بعضی از دستجات فمينيستی به‌دليل اعتقاد به اين امر که سلطه‌جوئی و زورگوئی نسبت به زنان نياز روانی مرد می‌باشد‌و ذات جنس مذکر با خشونت و برتری‌طلبی عجين گشته، عملاً مسئله را به امری لاينحل تبديل می‌کنند. بعضی افق ديدشان در رابطه با حل مسئله زن محدود به صرف کسب امتيازات قانونی و برخورداری از امکانات مساوی با مردان در چهارچوب سيستم اقتصادی ـ سياسی کنونی است. عده‌ای از فمينيستها جدا شدن زنان از مردان را به معنی آزاد شدن آنان می‌دانند. اينها در ضمن اغلب مبلغ برتری دنيای «زنانه» در مقابل دنيای «مردان» هستند. ظاهراً اکثر فمينيستهائی هم که به هر حال خود را صاحب فکر سياسی می‌دانند، حل مسئله زنان را با کار آموزشی و تبليغی امکانپذير می‌دانند.
برای آشنائی بيشتر با فمينيسم بهتر است در اينجا مختصرا در مورد هر يک از گروههای فمينيستی فوق‌الذکر توضيحی داده شود.

ليبرال فمينيسم
ليبرال فمينيسم به نظرگاهی اطلاق می‌شود که با پيروی از ليبراليسم قرن هيجدهم که مدافع حقوق و آزاديهای فردی بود، خواستار کسب چنين حقوق و آزاديهائی برای زنان در جامعه سرمايه‌داری می‌باشد. از اين نظرگاه البته، الزامات استثمارگرانه و ستمکارانه سرمايه‌داری مانع تحقق خواستهای بر حق زنان در نظر گرفته نمی‌شود. از همين رو نيز ليبرال فمينيسم خود را با مرد درگير می‌بيند تا با سرمايه‌داران. اين نوع فمينيسم از آنجا که آزادی زنان به مفهوم برابری آنها با مردان در تمام زمينه‌ها را در چارچوب نظام سرمايه‌داری امکانپذير می‌داند، مبلغ آن است که کوشش زنان برای شرکت در همه عرصه‌های زندگی در نظام موجود به آزادی آنها منجر خواهد شد. قابل تصور است که برای يک ليبرال فمينيست منطقاً شرکت زنان در ارگانهای سياسی دولتهای کنونی و مثلاً رسيدن به مقام نخست‌وزيری و رياست جمهوری بايد امر ايده‌آلـی تلقی گردد.


ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست: