۱۳۹۱ دی ۱۹, سه‌شنبه

زنان، خودکشي­ها و خودسوزي­ها



خودکشي و خودسوزي زنان که درواقع اعتراض تندی به شیوه ی ­زندگي و مناسبات نابرابر حاکم بر خانواده و اجتماع بوده، در کشور ما به دلیل قرار گرفتن در دوره ی انتقالیِ بی باور شدن به سنت های گذشته و عدم باورمندی جدی تمامی جامعه به پارادایم های اجتماعی ـ فرهنگی نو، متأسفانه به­شکل فاجعه باري رو به افزايش مي باشد. در واقع نهادینه بودن مناسبات، رفتار و روابط سنتي در بخش اعظم خانواده ها که عمدتاً از محتواي تبعيض شدید «سني» و «جنسي» به عنوان ارزش های اجتماعی ـ اخلاقی جمعه ی کهن برخوردار می باشند، رابطه ي مستقيمي با خودکشي و خودسوزی دختران و زنان جوان دارد. این نوع مناسبات تحقیرآمیز و ستمگرانه رابطه ي مستقيم و تنگاتنگي با خودکشي هایی دارند که دختران و زنان جوان به مثابه ی راهی برای گریز از آن به آن متوسل می گردند. زیرا دختران و زنان جوان هم به دليل سن پایین شان و هم از نقطه نظر ساختار بیالوژیک مادينگي شان، فاقد کوچک ترين نقش و اختياري در تصميم گيري و اجراي آن ها چه در خانواده به مثابه ي مطمئن ترين مأمن شان و چه دیگر جوانب و زوایای جامعه، مي باشند. بنابراين نقش آنان در خانواده و جامعه به طور کامل «منفعل» و «پسيو» بوده که تنها تصميمات مردان به عنوان یگانه صاحبان اختیار در عرصه های خصوصی و عمومی بر آن ها به اجرا درمي آيند. اين موقعیت مادونی و ابژگیِ اغلب تحقیرآمیز، باعث گرديده تا زنان خود را موجودي «بي ارزش» و فاقد نقش در جامعه و خانواده به شمار آورند و هیچ گاهی احساس شخصيت ننمايند. اين است که دختران و زنان جوان هميشه نسبت به­ اين مناسبات ناعادلانه و زن ستیز معترض بوده و به دليل عدم تحقق خواسته ها و تمايلات انساني و برابری خواهانه ی شان در متن چنین مناسباتی، عقده و خشمي در درون شان متراکم گشته که بستگی به شرایط بیرونی، درجه­ی درک اجتماعی و نحوه­ی اثرپذیری از چنین مناسباتی، سر باز خواهند نمود.
اقدام به خودسوزي و خودکشي را مي توان بالاترين مرحله ي اعتراض و پرخاش عليه اين گونه مناسبات تلقي نمود، چراکه چنين حرکت اعتراض آميزي که با انفجار يک باره ي همه ي خشم و کينه انجام مي پذيرد، هرگز اولين تصميم زن در دست يازيدن به چنين اقدام ريسک آميز و فداکارانه اي نمي باشد. يعني، وقتي زني خودکشي و يا خودسوزي مي کند، بايد در فشارهاي شديد اجتماعي و خانوادگي عليه او، و نيز واكنش هاي متقابل و متعددي مانند نافرماني، فرار از خانه، روسپي گري، رفتارهاي عصبي، کشتن شوهر و انواع گوناگون اعتراضات به­ مناسبات خانوادگي و اجتماعي اي كه از درون مايه ي سنتي و تاريخ گذشته برخوردار مي باشند را پي بگيريم که با نتيجه نگرفتن از آن ها و عدم ايجاد تغيير در رفتار و مناسبات خانواده و هنجارهاي اجتماعي، دختر و زن جوان تصميم نهايي خروج از دور اين روابط ظالمانه و تبعيض آميز را مي گيرد. گرچه خودكشي را نمي توان واكنشي عقلاني، خردمندانه و رهيافتي درست و منطقي به شمار آورد، اما به دليل نبودن راه ها، نقش ها و الگوهاي رفتاري مناسب تري که از میزان نابرابری ها در روابط انسان ها بکاهد، همچنين عدم انعطاف پذيري سرپرستان سنتي خانواده و اجتماع در مقابل تمايلات و خواسته هاي نسل جوان و به وي‍ژه مادينه ها، انتخاب ديگري براي آنان باقی نمي ماند. اما با تمامي اين ها بايد توجه داشت كه دختر و زني كه به چنين اقدامي مبادرت مي ورزد، هرگز فردي سنتي، منفعل و تن داده به تقدير نبوده بلكه انساني است پویا و معترض به مناسبات كهن اجتماعي و خانوادگي كه چون راه ديگري پيش پاي خود نمي بيند و از سويي، جامعه فاقد نهادهایی که بتواند مكانيزم كنترل خشونت و تبعيض را به شکل درست تر اداره نماید، با اين روش که بیان گر درجه ی بالای نوميدي او نیز می باشد، روند عدم تن دهي و تسليمي خود را به مناسبات نابرابر، بروز مي دهد.
فراواني اقدام به خودکشي و خودسوزي امري است که در جوامع گوناگون، متفاوت مي باشد. در جوامع شديداً سنتي، باورها و اعتقادات جامعه نقش تخديرکننده و تسليم کننده ي دختران و زنان جوان را به عهده داشته و تمکين آنان را درمقابل مناسبات تقدیس یافته ي موجود ميسر ساخته و حتا اين گونه روي کرده ها را تمجيد هم مي نمايد. در متن چنين روابطي، زن نقش خود را پذيرفته و خود اعتراض نسبت به آن ­را امري ضدارزشي و ضد اخلاقي به شمار مي ­آورد. اما با بی باور شدن اعضای جامعه به مناسبات کهن، به تدریج مناسبات تازه تری جایگزین آن ها می شوند. اجتماع تازه از مناسبات نوی برخوردار می گردد که دیگر زن را در انحصار کامل دوران کهن قرار داده نمی توانند. در جوامع مدرني که در روابط درون خانواده و اجتماع، امتيازاتي مانند معاشرت آزاد زن و مرد، حق تصميم گيري وبعضاً مديريت در خانواده، حق انتخاب همسر، حق­ کار و تصرف درآمدهاي مادي براي دختر و زن جوان درنظر گرفته شده و ارزش هاي اخلاقي خانواده، اجتماع و نيز قانون، پشتوانه ي اجرايي آن مي باشند، زمينه هاي خانوادگي و اجتماعي اقدام به خودکشي به مثابه ی یک اعتراض کاهش يافته و به دنبال آن گراف چنين حوادثي پايين آمده است.* روي هم رفته بايد اعتراف كرد كه در جوامع مدرن، زنان به لحاظ حقوقي به پيشرفت هاي غير قابل انكاري دست يافته اند كه اغلب در قوانين شان گنجانيده و تا حدود زيادي در اجتماع هم نهادينه شده اند.
در کشور ما که جامعه ي شهري در مرحله ي گذار از پيش مدرن به سوي مدرنيته بوده و شهرهاي بزرگي مانند کابل، هرات و مزار که روابط سنتي در آن ها حد اقل برای نسل جوان تا حدودی سست شده و در نتيجه ظرفيت بيشتر تحول پذيري را دارا مي باشند، نقاطي هستند که تنش ميان نسل جوان تحول خواه با نسل گذشته ي باورمند به روابط کهن، در آن ها به شدت جريان دارد. روابط توليدي (مناسبات اقتصادي) نوپا در شهرهاي بزرگ پذيراي انديشه هاي توجيه گر کسب و کار مبتنی بر «سود» مي باشد که عمدتاً توسط رسانه هاي جمعي، گروه هاي سياسي مدعي روشنفکري، سازمان هاي اجتماعي، مؤسسات و کشورهاي خارجي ترويج مي گردند. انديشه ي ليبراليزمي که روح مناسبات اقتصادي نو مي باشد، مجموعه ي نسبتاً منسجمي از آرا و افکار اجتماعي، سياسي و فرهنگي را به هم راه نظرات اقتصادي اش، يک جا عرضه مي کند. نظرات اقتصادي چنين مکتب فکري اي، يگانه نيازي است که تمامي جامعه ي رفاه طلب و پول دوست از آن استقبال مي نمايد، اما ديدگاه اجتماعي ـ فرهنگي اي که در يک کلي گويي گيج کننده مطرح گشته و طي آن امتيازات «سني» و «جنسي» را لغو مي کند و این روابط تازه که از متن روابط توليدي نو بيرون مي تراوند، براي نسل کهنی که هنوز به ارزش ها و هنجارهای گذشته باورمند مانده اند، عناصر ناخواسته و ناخوشايندي به شمار مي روند. درمقابل، نسل جواني که منافع خود را در لغو امتيازات جنسي ـ سني گذشته مي بيند، شديداً ازآن استقبال مي نمايد. اين آغاز تنش ميان دو نسل در دوران گذار است. نسل گذشته اي که به دلیل بقای روی اندیشه های و مناسبات کهن هنوز خود را از صلاحيت سرپرستي خانواده (بنا به سن و جنسش) برخوردار مي داند، چنين آرايي را برابر با لغو رهبريت بلا­منازعش درخانواده و حتا اجتماع به حساب می آورد که سخت نسبت به آن نفرت دارد. اين­امر در مورد دختران جوان از کيفيت متفاوتي برخودار مي باشد. وقتي دختر و زن جوان براي کار و تحصيل مجبور به معاشرت با مردان مي گردد، در تصور و ذهنیت پدر، برادر و شوهرش که هنوز در قيد ديد اصالت جنسي به سر مي برند، روابط جنسي پيامد حتمي معاشرت آزاد دو جنس به شمار می رود. به همين دليل و به منظور جلوگيري از بدنام شدن ميان قوم، همسايه و اجتماع، روابط آزاد دختر و يا زن جوانش را مانع مي گردد. اين امر به تشدید یافتن تنش های درون خانواده منتهي مي شود و عملا جوان ها و پیرها، همین طور نرینه و مادینه را رو در روی یک دیگر قرار می دهد.
از سوي ديگر، دخترجواني که براساس احساس دروني و نيز آموزه هاي نو، درصدد ازدواج با عشق و انتخاب خودش می باشد، هميشه تلاش مي ورزد تا آن را امری کاملا شخصی تلقی نماید و بنابراین تحقق بخشیدنش را در متن معاشرت آزاد با جنس مخالف، و دور از کنترل نرینه های مسن جستجو می کند. اما پدري که به دليل سن زياد و مرد بودن، خود را عقل کل مي داند و بدين گونه برخوردار از صلاحيت تشخيص منافع آينده ي دخترش پنداشته، بنا به رأي خودش درصدد يافتن شوهر مناسب براي دخترش بوده تا به زعم خود، او را خوشبخت نمايد. اين تنش ديگري است که در صورت پيروزي پدر، اعتراض جدي دختر را به دنبال داشته که خودکشي يکي از حادترين شکل واکنش به این بی توجهی و نادیده گرفتن به شمار مي رود.
از زمينه هاي ديگر خودکشي مي توان به روابط جنسي ناموفق ميان پسر و دختري اشاره نمود که با ابراز علاق و دوستی و تصميم به ازدواج آغاز گرديده و بدون هیچ محدودیتی آن را ادامه می دهد. وقتي دختر از روابط جنسی پنهانی با دوست پسرش باردار مي گردد، اما پسر از ازدواج با وي ابا مي ورزد، دختر فجايعي را پيش رو مي بيند که قرباني «قتل ناموسي» شدن يکي از آن ها است. در چنين شرايطي، تصميم به خودکشي يکي ازراه هاي نجات ازخشم نرينه هاي خانواده است که این گونه وضعیت ها را فرصت های طلایی برای ابراز وجود می دانند. علاوه برآن، چه تنها با آشکار شدن بارداري دختر و يا کشته شدن وی توسط مردان خانواده، راز ميان خويشاوندان و همسايه ها برملا شده و سرافکندگي را براي همه به بار مي آورد. اما با اقدام به خودکشي امکان دفن رازي وجود دارد که مي تواند ضربه ي حيثيتي به خانواده اش وارد نمايد.
علاوه بر زمينه هاي­عيني رشد انديشه هاي ليبرالي ميان مردم که ريشه در ساختار و پيچيدگي روابط توليدي با فرهنگ دارد، موج عظيم چندميليوني مهاجرت هم وطنان ما، به ويژه آناني که در کشورهايي با مناسبات سست سنتي (جوامع توسعه يافته و یا درحال توسعه) زيسته اند، درمجموع تمايل روزافزون به سوي آزادي معاشرت زنان و دختران را شدت بخشيده است. چون در آن کشورها بنا به مناسبات غالب اجتماعي، پدر از حاکميت و اعمال­ فشارمطلق بر دختران برخوردار نبوده و اساساً آزادي هاي نسبي دختران و زنان جوان امري مذموم به حساب نمي ­آمدند. علاوه بر روابط اجتماعي کشورهاي ميزبان، پراکندگي خويشاوندان و اقوام که تلقين کنندگان اصلي احساسات «ننگ» و سرافکندگي مي باشند، عامل ديگري در کاهش فشار و محدوديت بر مادينه ها، درکشورهاي ميزبان بوده است. اما با ورود به کشور، غالب بودن مناسبات سنتي (در بسا موارد) از­ يک سو، و سکونت ميان خويشاوندان و قوم، همان احساس گذشته مبني بر بدنام نشدن ميان قوم، همسايه و خويشاوندان تقويت گرديده، ايجاد محدوديت بيشتر براي مادينه ها و به ويژه نسل جوان را ايجاب مي نمايد. دربرابر آن، نسل­نوي که در همان مناسبات کشور ميزبان پرورش يافته، پذيرش محدوديت هاي تازه براي شان مشکل بوده که خود به تنش ها، مقاومت ها و نافرماني هاي پي در پي نسل جوان مي انجامد. اين تنش ها با واکنش هايي چون عصيان و پرخاش گري، روسپيگري، بزهکاري تبلور يافته و بعضاً با خودکشي و خودسوزي اوج مي گيرند.
در اين رابطه چند سال پيش کنفرانس سه روزه اي (25 ـ 23 عقرب 1385) در کابل داير گرديد که طي آن خانم سيماسمر رييس کمسيون حقوق بشر کشور، خواستار مجازات عاملين خودکشي ها و خودسوزي ها گرديد. همچنين خانم فوزيه کوفي که در آن زمان معاون اولوسي جرگه ي کشور بود، ادعا نمود که زنان عضو شورا تلاش خواهند نمود که به استراتژي تهيه شده در کنفرانس، جنبه ي قانوني دهند. وي افزود که آنان سعي به خرج خواهند داد تا مراجع تطبيق کننده ي قانون نيز در جهت کاهش خودسوزي­ و ساير خشونت هايي که عليه زنان صورت مي گيرند، اقدامات مؤثري انجام دهند.
مسلماً چنين اقداماتي بي اثر نخواهند بود، اما بايد توجه داشت که در کشوری که هنوز قدرت در دست زورمندان فراقانون می باشد، تطبیق قانون تقریبا ناممکن خواهد بود. در حال حاضر عليرغم ممنوعيت رسومات مخالف­اسلام در قانون اساسي کشور، «بد» و نيز شوهردادن دختران خردسال و «ازدواج اجباري» به عنوان امري عادي و رسمي رايج، هنوز هم ميان قبايل جنوب و شرق کشور به اجرا درمي آيند. هنوز هم در گوشه و کنار کشور زنان زیادی هستند که بعد از مورد تجاوز قرار گرفتن فجیعانه به قتل می رسند و یا در زندان هاي کشور زناني زنداني هستند که خود قرباني خشونت و تجاوزجنسي مي باشند، درحالي که عاملين اصلي جنايت­ و تجاوز که اغلب مردان با نفوذ و قدرتمندي مي باشند، آزادانه در کشور مي­گردند و بعضاً کماکان بر اريکه ي قدرت تکيه زده و با حق به جانبی حکمرانی می نمایند. بنابراين، نخست بايد زورمداران به جاي شان نشانده شوند. درعين حال، باید این حس برانگیخته شود که افراد متعلق به قبایل کشور، به جاي افتخار کورکورانه به خرده فرهنگ هاي منطقه اي، قومي و قبيله اي که اغلب توجيه گر و مشروعيت بخش بسياري از خشونت ها عليه زنان مي باشند، شجاعانه آن ها ­را به نقد گرفته و عاملين اجرای شان را افشا و مجازات نمايند.
فراموش نکنيم که قرئت های سنتی و تک صدایی از دین یکی از عوامل مهم در نهادینه شدن ستم و تبعیض علیه زنان بوده که دراين راستا نبايد چشم خود را بر نقد قرائت هاي سنتي و رسمي از دين رحمت و رهايي اسلام که امروزه متأسفانه کاملاً با فرهنگ و مناسبات قبيله اي آميخته است، ببنديم و به بازشناسي و اجتهاد در دين و قرآن که در زمان ما از اعتبار خاصي درميان اسلام شناسان، جوانان و حتا مراکز ديني ای چون «قم» و «ازهر» برخوردار مي باشد را تنها به دليل تمايلات قومي، منافع صنفي و يا ترس از متهم شدن به ارتداد و کفريت، کم بها دهيم. پس بايد کمر همت را در مورد انساني کردن ديني ببنديم که امروزه بنابر تمايلات خاصي به انديشه اي قرون وسطايي مذکرگرا مبدل گشته است. مسلماً با وجود و بقاي جامعه اي که در آن هنوز سنت گرايان مطلق انديش و مدعي جانشيني خدا، بر مسند قدرت سياسي، اجتماعي و فرهنگي نشسته اند، هيچگونه تحولي در راستاي رسيدن ساکنان کشور به مرحله ي شهروندان برابر با يک ديگر پديد نيامده و اصولاً انتظار کاهش تنش ها و خشونت ها با روش و منش و انديشه هاي سنتي و مآلاً توقف بخشيدن به خودسوزي ها و خودکشي ها، بسي بيهوده خواهد بود.

پانبشته ها
  1. البته اين بدان معنا نيست که گراف خودکشي ها در غزب کاملاً پايين بوده، بلکه منظور اين است که از نقطه نظر فشارهاي خانوادگي مبتني بر «سن» و «جنس» و ايجاد محدوديت بر نسل جوان و به ويژه مادينه ها، مشکل زيادي ندارند. اما ميزان خودکشي هاي ناشي از بحران فکري ـ اخلاقي هنوز بسيار بالاست.
                                                            

هیچ نظری موجود نیست: