۱۳۹۱ دی ۱۶, شنبه

فمينيزم، جنبش رهایی زنان



 قسمت اول

برخلاف روش های دگم و قرون وسطایی نهاد زن ستیز موسوم به «شورای علمای شیعه» که همه ساله با صدور قطع نامه ای، «فمنیزم» را ایدئولوژی غربی و غیراسلامی (وارداتی) قلمداد می کنند، فمنیزم نه ایدئولوژی بسته و فتوادهنده که دانش و تجربه ای باز و نامحدودی است که ترواش و عصاره ی چندین هزار سال مبارزات زنان علیه اندیشه، نهادها و مناسبات نابرابر و ضدانسانی مردسالاری بوده و در خدمت مبارزات دموکراتیک و انسانی مبتنی بر برابری کامل زن و مرد در تمامی عرصه ها می باشد.
جوامع انسانی در طول تاریخ چندهزار ساله ی مردسالاری، از نظر جنسیتی به طور عمده به دو دسته ی ازهم جدا و اغلب ضد یک دیگر تقسیم گردیده که نه تنها فاقد روابط نزدیک و همکارانه بوده اند، که حتا به شکل برتری و سلطه ی یکی بر دیگری متبلور بوده است. در دوره های گذشته برای انسان ها اندکی مشکل بود تا به ماهیت این رابطه ی سلطه جویانه پی ببرد، چراکه این روابط با تقسیم کار و سپردن وظایفی مانند «مدیرخانه»، «مادر»، و القاب و عناوینی چون «عاطفه ی مجسم» و... به زن، وی را قانع ساخته بود که در زندگی مشترک و حتا تحولات جامعه از نقش مهمی برخوردار می باشد. او مادر است و تربیت کننده ی نسل آینده، و همین مسأله باعث گردیده تا زن خود را دخیل در تحولات اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی به شمار آورد و حتا برای تفویض چنین مقامات مهمی از سوی مرد، از او تشکر هم بنماید.
رفته رفته زن به تجربه می آموزد که علیرغم تمامی القاب و وظایف به ظاهر بزرگ، وی عملاً از تصمیم گیری های خانواده و دهکده کنار گذاشته شده و در تصمیم گیری های بزرگ سیاسی که تعیین کننده ی جایگاه افراد جامعه می باشد، نیز نقشی ندارد. درحالی که این تصمیم گیری ها به تصویب و اعمال رفتارها و مناسباتی می انجامد که زن به عنوان عنصری از اجتماع، ناچار از اجرای آن می باشد. در متن چنین روندی است که سلطه گری نرینه شکل می گیرد و مناسباتی به نام «مردسالاری» نخست درحد یک احساس و سپس «خطر» و مانع رشد و تکامل جامعه، پایش را به عرصه ی اندیشه ی بشری باز می نماید.
زمانی که مرد درک می کند پدیداری چنین مناسباتی برایش قدرت می آفریند و تداوم این روند وی را تصمیم گیرنده ی یگانه می سازد، متقابلاً زن هم سنگینی سلطه ی مرد را بر شانه هایش احساس می کند و طی تجربه می فهمد که بهای استیلای مرد را باید او بپردازد. این است که به اشکال مختلف دست به اعتراض می زند که درمجموع می تواند مردسالاری زن ستیز را زیر سوال برده و حتا در درازمدت آنان را قادر خواهد ساخت تا این نظام را به چالشی جدی بگیرند.
در برابر این رفتار زن گرایانه (فمنیستی)، مرد دست به کار شده و برای رویارویی با خطری که نظام مردسالار را تهدید می کند، از دانش و اندیشه یاری می جوید و با خلق انگاره هایی تلاش می ورزد تا به تقویت و تثبیت مناسبات و نهادهای مردسالاری اقدام نماید. بدین گونه، این نظام نابرابر و زن ستیز قداست می یابد و هزاره ها را به عنوان اندیشه ای مشروع پشت سر می گذارد و دیوارهایش را آن چنان مستحکم و بلند می سازد که زن در پس آن تنها به خوردن حسرت می نشیند و خیلی از سپاهش را در پروسه ی رشک بردن از برج و بارویی که مردان برای حراست از مقام شان ساخته اند، از دست می دهد. سپاه زن در مسیر تاریخی اش پراکنده می شود و بخش بزرگی در جستجوی آن می افتد که چگونه می توان برای خود جایگاهی در گوشه ای از نظام مردانه یافت.
این روند انحرافی در مبارزات زنانه، عمدتاً با دلایل مردانه و خودجلوه گری های زنانه به جای صرف انرژی برای درهم ریختن مناسبات و اندیشه های مردسالارانه، با خودکم بینی هرچه تمامتر درپی جلب توجه مرد می شود و ناخواسته به راهی گام می گذارد که مرد و نظام سلطه گر ساخته ی وی از او می خواهد. و سوگ مندانه درحالی که با رضایت به رفتار زنانگی مورد پسند مردان تمسک می جوید، به تدریج میان دنده ها و چرخ های نظام نرینه درهم می شکند و بدین گون بقای دستگاه مردسالاری را تضمین می نماید.
گرچه حاکميت مردسالاري با تمامي نهادهاي تبعيض آلود و ستمگرش­ با رفتارها و کنش های انحرافی زنان مستحکم تر گردیده و در نتیجه به شکل گرفتن تاريخ مذکر چند هزار ساله منتهی شده است، اما درعین حال، هرگز چنین وضعیتی از ثبات کافی و همیشگی برخوردار نبوده و مناسبات موجود میان زن و مرد در طول تاریخ و جوامع مختلف بشری، هم از لحاظ شكل و ساختار و هم از نظر محتوا، کاملاً دستخوش تغيير بوده است. به عبارت ديگر، روابط توليدي و طبقاتي و نيز مناسبات اجتماعي، انديشه، فرهنگ و به ویژه تلاش و مبارزات تاریخی زنان در جوامع گوناگون، هميشه نقش محوری و تعيين کننده اي در ترسيم موقعيت اجتماعی زنان در ادوار و مراحل گوناگون تاریخی داشته و بر شدت و نرمی ساختارهای زن ستیزانه اثر قابل تأملی بگذارد. بنابراين، نمي توان موقعيت زنان را چه در گذشته و چه اکنون، ثابت دانسته و آن را ازلي و ابدي به شمار آورد، بلکه موقعيت و نيز نقش و وظايف کنوني شان بازتاب روابط و مناسبات اجتماعي ـ اقتصادي و فرهنگي جامعه ای بوده که در آن می زیسته و نیز موقعیت مبارزاتی خود زنان می باشد و نه این که جایگاه فرودست زن که دارای تفاوت های گسترده ای در طول تاریخ بوده است، ذاتي جنس ماده باشد و آن گونه که ارتجاع قرون وسطایی و قبیله گرا ترویج می کند، زن به خاطر «زنانگی»اش باید تابع محض مرد باشد.
مسلماً درک درست مناسبات میان دو جنس، به دلیل جانب دارانه بودن منابع مطالعات اجتماعی ـ تاریخی به دست آمده از اجتماعات کهن انسانی، کار چندان ساده ای نبوده و نیازمند نگرش کاملاً انسانی (بدون توجه و اصالت قایل شدن به جنس خاص) می باشد. در این خصوص زماني­که به تاريخ و نيز منابع مطالعاتي در زمينه ي علوم اجتماعي مراجعه مي نماييم تا وضعيت زنان را به طور دقيقتر مورد پژوهش قرار دهيم، متأسفانه نه تنها با کمبود منابع درست، واقع بینانه و خارج از تلقینات نرینگی در رابطه با سرنوشت زنان و نقش آنان در تحولات اجتماعي مواجه مي گرديم و تعداد محدودی هم که موجودند، کاملا با تبعيض و چشم پوشي آشکاری نسبت به تلاش و نقش انسانی زنان نوشته شده اند. گرچه امروزه منابع مطالعات زنانگی توسط فمنیست های صادق به وجود آمده اند، اما این مقدار در مقایسه با دیگر منابع (به ویژه در عرصه ی علوم اجتماعی) و نیز متناسب با گستره و عمق تبعیض و ستم سیستماتیک علیه زنان، بسیار ناچیز می باشند. همين مسأله باعث گرديده تا زنان و ندرتاً مرداني که داراي احساس پاک انساني هستند، براي رفع اين کمبود و تحريف علمی ایجاد شده توسط تلقیات و تلقینات مردسالارانه، وارد عمل شده و تلاش هاي عملي و فکري اي را جهت شناخت درست نقش انسان در تحولات جامعه آغاز کنند، که مي توان این مجموعه اقدامات را بخشی از جنبش فکری فمنيستي به شمار آورد.
با آن­که از عمر مرحله ي تازه و نوین جنبش زنان، که از نقطه نظر کيفيت و کميت با تمامی مبارزات تبعیض ستیزانه ی زنان در طول تاريخ متفاوت بوده، بيش از سه سده می گذرد، اما هنوز هم مسائل زیادی هستند که جهت شناخت دقیقتر نقش زنان در تحولات جامعه و نیز رهیافت های مشخص آنان برای نفی سلطه ی جنسیتی مردان، باید مورد دقت و پژوهش جدی و فوری قرار گیرند. در این خصوص، بنا به وضعیت حاکم بر جوامع شرقی در سده های اخیر، دانشمندان کشورهاي موسوم به غرب که پس از رنسانس اروپا با شتاب به خلق انگاره های اجتماعی پرداختند، به زودی به مهد فکر و انديشه تبدیل گشتند. دقیقاً همین علت باعث گردید تا انديشه­ به طور کلی و انگاره ها و مبارزات زنانه ابتدا از اروپا و سپس آمريکا سر برآورند.
ايدئولوژي ها، مکاتب فکري و جنبش هاي اجتماعي گرچه اکثراً منشأ شرقي دارند اما اغلب در پروسه ي پس از رنسانس، در غرب رشد و پرورش يافته اند. اين انديشه ها هر کدام به عنوان برنامه و راه حلي براي معضلات جوامع غربي و نقدي بر انديشه هاي پیشین که عمدتاً غیرعلمی بوده اند، به وجود آمدند.
در کشور ما، علي­رغم اين­که همانند همه ي شرق طي دو سه سده ی اخير با رکود فکري ناشی از استبداد سیاسیِ قبایلی حاکم بر این جوامع مواجه بوده و درنتيجه هرگز توليد فکر در آن صورت نگرفته است، همیشه از توبره­ی تولیدات فکری غرب نشخوار نموده و از آن مدد جسته است.این درحالی است که شوربختانه انديشه هاي وارداتي هيچگاهي مورد مطالعه و تجزیه و تحلیل دقيق قرار نگرفته اند تا نکات مثبت و منفي آن ها (متناسب با شرایط و مناسبات جوامعی متفاوت) را شناخته و براي رشد جامعه و تکامل انديشه و مبارزات ملي، قومي و فمينيستي، مورد استفاده قرار دهند. چرا­که اساساً انتخاب فکر و عقيده در کشور ما بدون درک عميق شرایط و ساختار اجتماعی ـ اقتصادی و فرهنگی جامعه ی خودی و مآلاً بر اساس ضرورت و نیاز صورت نگرفته بلکه بيشتر، فرضیه های پیش داورانه، مصلحت ها و منافع شخصي و گروهي معيار آن بوده است. به همین دلیل، برخورد با اندیشه هاي وارداتي عمدتاَ از این ویژگی برخوردار بوده که تسليم کامل نسبت به بعضي از اندیشه ها، رد و نفي تام وتمام ديگري را به همراه داشته است. در اين ميان فمينيزم از اين قاعده مستثنا نبوده و با آن که تا کنون کسي اقدام به شناخت و مطرح کردن آن ننموده است، اما گهگاهي که به طور پراکنده اين جا و آن جا و درميان محافل روشنفکري و نشرات، در مورد آن اظهار نظرهايي صورت مي گيرد، علاوه بر اين که همه ي آن ها عمدتاً از اقتباس و کاپي از مجلات و کتاب هاي خارجي فراتر نمي روند، بیشتر با ديد منفي و پيش داوري هايي به آن نگريسته مي شود. به همين خاطر لازم ديده شد تا عجالتاً آن را مورد بررسي قرار داده و طی آن دیده شود که آیا این انديشه ي تازه وارد، به مثابه ي يک ضرورت براي زنان کشور لازم است تا مورد بحث­ و تجزيه و تحليل جدي قرار گرفته و نهايتاً منجر به شکست طلسم سکوت و بُهت در برابر رویکردهای تسلیم طلبانه و یک سویه نسبت به اندیشه های بیرونی و نیز واهمه از فتواهای مستبدانه ی سلطه گران اجتماعی (متولیان دینی) گردد و یا خیر؟

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست: