۱۳۹۱ دی ۲۰, چهارشنبه

فمنیزم، جنبش رهایی زنان


قسمت سوم


نکته ی قابل توجه در شناخت ماهیت تبعیض ضدزن، حضور مداوم تبعیض در تمامی ارکان های نظام مردسالاری است. به عبارت دیگر، دست ناپاک تبعیض حتا تا متن علوم تجربی هم دراز بوده و دست از زن ستیزی برنمی دارد. درست به همين خاطر است که فمينيزم برای باز نمودن بن بست های مبارزات برابری خواهانه ی زنان تا نفی کامل مردسالاری، به فکر بازنگري تمامي علوم و آموزه هاي بشري که یاری کننده ي نظام نابرابر به لحاظ تئوریک بوده و از این رهگذر با توجیه رفتار و مناسبات برتری جویانه­ به حفظ و بقای این نظام ضدانسانی می پردازد، باشد. به همین منظور باید علوم اجتماعي و حتا علوم طبيعي را از حالت جانب دارانه و تبعيض گر جنسيتی حاکم بر آن، رها ساخته و آن را به علوم انساني اي تبدیل نمود که نه تنها تلاش برابر زنان با مردان جهت شتاب بخشیدن به حرکت چرخه ی تاریخ و تکامل جوامع بشری را منکر نگردند و یا به آن کم بها ندهند، بلکه دو جنس را به مثابه ي انسان های برابر و دارای نقش مساوی در تحولات تاریخی، مشمول مطالعات و تحقيقات بی طرفانه و علمی خود قرار دهند. شايد مطرح شدن چنين تفکري براي زناني که در کشورهاي پيشرفته ي صنعتي زندگي مي نمايند، به سادگی پذیرفتنی باشد، چون می توانند با استفاده از تکنولوژي ارتباطات در اين زمينه ياري بجویند و طی پژوهشی به این واقعیت پی ببرند که مسأله ي بازنگري و شک نسبت به علوم اجتماعي و طبيعي به خاطر يک سويه­ نگري و ترويج انديشه هاي مردسالارانه، تازگي نداشته و حتا براي بخش وسيعي از آنان قابل درک ­هم باشد. اما زماني که چنين سخناني به گوش زن هموطنم می رسد و به او گفته می شود که بايد کتاب هاي مکتب و مطالعه ی تاريخ، جامعه شناسي، روان شناسي، حقوق، علوم تربيتي و حتا مطالعات ژنتيکي و... را ازسر بخواند، چون همه ي آن ها غلط و ضدزن بوده و تعمداً از موضعی کاملا زن ستیزانه نگاشته شده اند تا حاکميت مردانه را مستدام، جاودانه و مقدس نمايند، اگر به يک باره سکته نکند، هنر کرده است. مطمئناً چنین زنانی از شنیدن این موضوع به شدت دچار شگفتی خواهند شد، چون همیشه با علوم رایج برخوردی تسلیم طلبانه داشته و کاملا به آن اعتماد یک سویه داشته واز طرفی هنوز مطالعات شان از چنان عمق و استقلالی برخوردار نبوده تا به این واقعیت های عینی جوامع مردسالار دست یابند. این است که بايد مکرراً برايش گفت و کتاب ها نوشت تا او را گام به گام با واقعيت های بسیار پیچیده، تودرتو و نامرئی جامعه ی مردسالار آشنا ساخت.
در کشور ما که بنا به مصلحت های سیاسی، وزارتی اختصاصی برای زنان ایجاد نموده اند تا درواقع به گونه ای مباحثات زنانه را یا زیر کنترل بگیرند و یا به کلی خاموش نمایند. در این خصوص وزيرانی که بر این مسند قرار گرفته اند هرگز به فمنیزم و برابری کامل زن و مرد باور نداشته و به صراحت فمينيزم را اندیشه ای وارداتی و غربی می خواندند (اگرچه وزارت و معاش وزیران هم وارداتی باشد) و آن را بدون ارائه ی دلیلی منطقی و عقلانی و دقیقاً از روی عدم برخورداری از شناختی دقیق و گسترده، نامناسب براي جامعه تشخیص مي دهند!! پس در چنین شرایطی بايد دست زنان معمولی را به سان کودکی که تازه راه رفتن را مي آموزد، گرفت و آنان را آهسته شيوه ي گام برداشتن نخستین در کارزار شناخت حقوق خودشان، آموخت و با آموزه های فمنیستی آشنا ساخت. براي اين کار بايد از الفبا آغاز نماييم و به زنان بياموزيم که فمينيزم از ريشه ي فرانسوي Feminisme گرفته شده و «زن گرا»، علاقه مند به مسائل زنان و حساس بودن به مناسبات نابرابر موجود میان زن و مرد معني مي دهد که اولين بار در سال 1837 وارد زبان فرانسه شده است. نقل قول هاي زيادي هم براي تاريخ کاربردش وجود دارد که دورترين آن به اواخر سده­ی 18 مي رسد.
به هر حال، فرهنگ فرانسوي رُبر* اين واژه را  «آييني که طرفدار گسترش حقوق و نقش زن در جامعه مي باشد» تعريف کرده است. البته در انگليسي امروزين هم واژه ي Feminine به معني مادینه، در مقابل masculine يعني نرینه قرار دارد. همچنين در فرهنگ لاروس واژه ي «فمنيزم» اين گونه معني گرديده است، «بهبود وضعيت زنان در جامعه و گسترش حقوق آنان». روی هم رفته در رابطه با تعريف آن، بازهم تعابير مختلفي به­کار رفته است که مثلاً خانم هما زنجاني حين ترجمه ي کتاب فيمينيزم نوشته ي آندره ميشيل، آن را «جنبش اجتماعي زنان» ترجمه نموده است که هرگز گويا نبوده و ناقص است، چراکه ساحه ي جنبش فيمينيستي تا سياست، اقتصاد، فرهنگ، مذهب و حتا علوم طبيعي گسترش مي يابد. خانم نيره توحيدي که به عنوان يک فمنيست صاحب نظر در جهان مطرح هست، در مصاحبه اي که با برنامه ي «انديشه» در راديوي بي بي سي همراه خانم شهلا حايري صاحب نظر ديگر فمنيزم، صحبت مي کرد و در رابطه با تعريف فمنيزم مدعی بود،
«فمينيزم يک جنبش تئوريکِ فلسفي و نظري با ويژگي عملي و مبارزاتي مي باشد، که دو ويژگي ياد شده ي آن از همديگر جدايي ندارند. به همين دليل، امروزه آن هايي که سعي مي کنند فمينيزم را به يک ايديولوژي و مکتب گرايي تبديل کنند، در واقع به گسترش جنبش و همه جانبه بودن آن نوعي ضربه مي زنند. يعني آن را محصور مي کنند به سکتاريزم و گروه گرايي و تنگ نظري ايديولوژيک».
در این راستا تقریبا اکثر فمنیست ها هم عقیده هستند که نباید «فمنیزم» را مکتب فکری و ایدئولوژی به شمار آورد، چنان که خانم کیت فیگز در کتاب به خاطر جنسش که به فارسی «تبعیض جنسی» ترجمه گردیده است می نویسد، «فمنیزم یک ایدیولوژی نیست که مثل یک لباس به تن کنند و درآورند، بلکه در قلب یک فرد نفوذ می کند و بر هر چیزی که یک زن انجام می دهد و یا از آن رنج می برد، تاثیر می گذارد.» یعنی فمنیزم به سان اندیشه و باوری قلبی است که راهنمای عمل برای هر زن بوده و تمامی امور زندگی اش را بر اساس آن تنظیم می نماید.
مسلماً هیچ یک از این تعاریف قادر نیستند تا همه ی کسانی که بخواهند برای رفع مناسبات نابرابر و ضدزن کار عملی و مثبتی انجام دهند و او را تا مرحله ی انسان برابر با مرد بالا بیاورند، راضی نگه دارد و یا در تمامی مراحل زندگی و مبارزاتش راهنمای وی گردند. این مشکل از آن جا نشأت می گیرد که نخست حرکت ها و جنبش های واکنشی درمقابل بی تفاوتی مردان اندیشمندی که تئوری های «حقوق شهروندی» و «برابری انسان ها» را پایه ریزی می نمایند، درحالی­که زن و حقوق انسانی وی را نادیده گرفته اند، شکل گرفت و سپس عده ای از مبارزین زن بنا به نیازی که دیده می شد، برای تعریف علمی تر «فمنیزم» و تئوریزه کردن حرکت ها و اقدامات زنانه، دست به کار شدند. واقعیت این است که جنبش های فکری ـ اجتماعی رنسانس که اوج آن را می توان در انقلاب کبیر فرانسه و اعلامیه ی حقوق شهروند منبعث از ان مشاهده نمود، همگی برای تثبیت حقوق برابر انسان ها و نفی تبعیضات قرون وسطایی انجام یافتند، اما نکتیه ای که در تمامی اندیشه های برامده از رنسانس برجسته می باشد، نادیده گرفتن حقوق زنان بود. یعنی وقتی اکثر تیوریسن ها و استادان فلسفه و اخلاق رنسانس از برابری انسان ها سخن گفته اند، زنان را مستثنا ساخته اند و این حقوق را شامل آنان ندانسته اند. این بود که جنبش هایی در پاریس شکل گرفت و اندیشه های نوین را به نقد کشیدند و خواهان تعمیم آن به زنان شدند. و چنین شد که نطفه ی اندیشه و جنبش هایی شکل گرفت که بعدها «فمنیزم» نامیده شد.
مسلماً جنبش های زنانه مانند مراحل ابتدایی تمامی جنبش های ترقی خواه و دموکراتیک در آغاز فاقد هرگونه چهارچوب مشخصی برای فعالیت ها و مطالبات بوده و هر بخش آن متناسب با شرایط اجتماعی ـ سیاسی و فرهنگی جامعه ی خود، و نیز به موازات درک و فهم شان از نیازهای زنان، مطالبات خاصی را مطرح ساخته اند. علاوه بر آن، تفاوت مراحل رشد و تکامل جوامع بشری نیز باعث گردید تا بعضی ها در برش زمانی مشخصی و به ویژه در مراحل نخستین مبارزات حق طلبانه ی زنان که هنوز در مرحله ی «جنبشی خود به خودی» مطرح بود، مطالباتی مانند «حق کار» و «تحصیل»، بعضی دیگر مطالباتی صنفی مانند «تساوی دست مزد با مردان و بهبود شرایط کاری»، ارائه می نمودند. گروه های دیگری از زنان مبارز و فمنیست هم، «حق رأی» و «مشارکت سیاسی» را عنوان کرده اند. روی هم رفته، این تفاوت درخواست ها و عدم جهت گیری مشخص و یک سان فکری طی مبارزات فمنیستی در تمامی کشورها، علیرغم این که «فمنیزم» را از ایدئولوژی های زمینی و آسمانی متمایز می سازد و پیروانش را از گرو شعارهای کلیشه ای و یک سان رهانید، اما در عوض مشکل تعریف این اندیشه ی رهایی بخش را به حدی جدی و پیچیده ساخت که حتا بسیاری از نویسندگان و پژوهندگان فمنیستی را دچار توهم و سرگردانی نمود، چنان که خانم «ربه کا­ وست» که هیچگاهی مسأله ی زن و حقوق وی را در نوشته هایش نادیده نگرفته است، دچار سردرگمی شده و اعتراف می نماید،
«من خودم هيچگاه نتوانسته ام درست بفهمم فمينيزم يعني چه. مي دانم هر وقت احساساتي را بيان مي کنم که مرا از آدمي شل و ول يا يک روسپي متمايز مي کند به من مي­گويند فمينيست».
مسلم است وقتی پژوهش گری چون خانم ربه کا از سردرگمی در شناخت و تعریف فمنیزم سخن می گوید و قادر نیست تا تعریف روشنی از «فمنیزم» ارائه نماید، باید زنان معمولی دچار حیرت و حتا واکنش ناشی از نگرانی نسبت به این واژه گردند. «کیت فیگز» دیگر فمنیست مشهور می گوید که هنگام مصاحبه با زنان برای نوشتن کتابش در مورد فمنیزم، «تقریبا همه ی آنها گفتند که طرفداری از فمنیزم بستگی به این دارد که منظورتان از فمنیزم چه باشد». می بینیم که خانم «ربه کا­ وست» درعین احساس عجز از شناخت فمنیزم، خود با مطرح نمودن ویژگی هایی چون فعال و بااراده بودن زن (متمامیز از روسپی و شل و ول)، خود شاخصه هایی برای تعریف فمنیزم ارائه می نماید و یا این که با افزودن بعضی شاخصه ها، کمکی به آسان سازی تعریفش می نماید. بر اساس این نظریه، فمنیزم، فعال سازی و متعهد نمودن زنان برای حقوق شان تلقی شده است.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست: