۱۳۹۰ اردیبهشت ۸, پنجشنبه

اسلام، زنان و برابـری (1)

مریم رجوی


فصل اول

بنیادگرایی و زنان



زمینه ظهور بنیادگرایی
ایران کشوری است با وسعتی سه برابر فرانسه و جمعیتی حدود ۷۰ میلیون, کشوری با ۹۸درصد مسلمان و اکثریت شیعه. ولی آن‌چه موقعیت ایران را برجسته می‌کند قبل از هر چیز تاثیرگذاری فرهنگی و سیاسی آن در جهان اسلام می‌باشد. چرا که ایران نقش تعیین‌کننده و یگانه‌یی در شکل‌گیری تمدن اسلامی در سده‌های اولیه ظهور اسلام داشته و همواره در سمت‌گیریهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی جهان اسلام اثرگذار بوده است. بی‌جهت نیست که رژیم آخوندی رسما از ایران به‌عنوان ام‌‌القُرای اسلامی نام می‌برد, محمد جواد لاریجانی از نظریه‌پردازان ولایت‌فقیه تصریح می‌کند: «ما موقعیت بسیار بزرگی در جهان اسلام داریم. هیچ کشوری جز ایران نمی‌تواند جهان اسلام را رهبری کند, این یک موقعیت تاریخی است».(۱)
آرزوی به دست آوردن «رهبری جهان اسلام»، همان توسعه طلبی ارتجاعی و رویای احیاء امپراطوری و خلافت قرون وسطایی تحت نام اسلام در جهان است که یکی از اجزاء تفکر بنیادگرایی محسوب می شود.
در یک نگاه تاریخی, سابقه قشریگری و تحجر و برداشتهای انحرافی از اسلام به ۱۴۰۰سال قبل یعنی به چند دهه بعد از ظهور اسلام برمی‌گردد و در تاریخ معاصر و قرن بیستم هم، جریانهای بنیادگرا در نقاط مختلف جهان اسلام ظهور کرده‌اند, البته به‌صورت جریانهای منزوی و ضعیف بوده‌اند. ولی بنیادگرایی اسلامی که امروز ما از آن صحبت می‌کنیم, با روی کار آمدن خمینی در سال ۵۷ در ایران به وجود آمد و به اتکای یک حاکمیت سیاسی آن‌هم در کشوری به اهمیت و بزرگی ایران، شروع به اثرگذاری در سطح منطقه و در کل جهان نمود. بنا بر این, اگر چه این پدیده از قبل آثار و جریانها و تشکلهایی داشته, اما مثل وضعیت کنونی که ناشی از روی کار آمدن خمینی از ۲۵سال پیش است، نبوده است.
بنیادگرایی اسلامی معاصر مبتنی بر نظریه «ولایت فقیه» است که توسط خمینی درکتاب «حکومت اسلامی» تدوین شد.(۲ )
خمینی در این کتاب تصریح می‌کند که «ولایت فقیه مثل جعل قیم برای اطفال است. قیم ملت با قیم صغار, از لحاظ وظیفه و موقعیت, هیچ فرقی ندارد».با این نظریه خمینی یک رژیم قرون وسطایی را در ایران تأسیس کرد که به زودی محرک و پشتیبان بنیادگرایی در همه کشورهای مسلمان شد.
منظور از بنیادگرایی، نه واقعیت اسلام است و نه حتی تلقی ارتجاعی از اسلام، بلکه یک جریان قرون وسطایی با ویژگیهای سرکوبگری، انحصارطلبی، صدور تروریسم، قشریگری و زن‌ستیزی است که درصدد است حکومت ولایت‌فقیه را به همه جهان بسط و توسعه بدهد.
 امروز موج فزاینده تروریسم و کشتار و ویرانگری بنیادگرایی اسلامی، خطر آن برای همه رهاوردهای تمدن و جامعه بشری را به‌همگان نشان می‌دهد. اما تهدیدی که از جانب آن متوجه زنان و دستاوردهای جنبش برابری شده به‌مراتب بزرگتر است و پیامد وخیمی برای کل جامعه بشری دربر دارد.زیرا مسیر پیشروی این نیروی ارتجاعی در بنیادهای ایدئولوژیکی آن، از زن ستیزی می‌گذرد.آنها به‌نام اسلام برابری زن و مرد را نفی می‌کنند. (۳)
این بلای شوم از حدود سه دهه پیش تأثیر ویرانگر خود را بر هستی اجتماعی و سیاسی تمام مردم ایران و به ویژه زنان وارد کرده و در سالهای اخیر سایر کشورهای اسلامی را در نوردیده است. بنیادگرایی برای تحمیل و تحکیم خود گسترده‌ترین و ضدانسانی‌ترین شیوه ‌های سرکوبی عمومی و زن‌ستیزی را به‌کار می‌برد. این جریان برای زن ارزش انسانی قائل نیست. از نظر اقتصادی و اجتماعی به‌طور رسمی زنان را نصف مردان اعلام می‌کند و در پهنه سیاسی صلاحیت زنان را در امر رهبری، حاکمیت و قضاوت، مطلقاً نفی‌کرده است.
خمینی در سال ۱۳۴۱ دادن حق رأی به‌ زنان را منشأ فاسد کردن جامعه می‌دانست. با همین دیدگاه‌ بود که آخوندها در آغاز انقلاب ایران در سال ۵۷، عوامل اوباش خود را به‌ جان زنان روسپی انداختند، خانه‌های آنها را آتش زدند و خودشان را کشتند و سنگسار کردند. از نظر آنها این بالاترین ثواب و مؤثرترین و ارزشمندترین شیوهٌ پاکسازی اجتماعی بود.
مرتجعان حاکم بر ایران که منشأ بنیادگرایی اسلامی هستند، با برقراری مناسبات شنیعی نظیر مجاز شمردن چند همسری یا رواج ازدواج موقت، در عمل بازار فحشا را شکل داده و زن ستمزده را قربانی کرده‌اند.آپارتاید جنسی نیز سرکوبی زنان و انواع تبعیضها نسبت به آنان را سیستماتیک کرده است.
سؤال اساسی در مورد این ستمهای فاجعه‌بار این است که هدف بنیادگرایان از به‌کار بستن آن چیست؟ آیا می‌خواهند برداشت ارتجاعی خود از اسلام را جا بیندازند؟
تجربه ایران در دوران حکومت آخوندها به‌روشنی نشان می‌دهد که هدف اصلی آنها حفظ حکومت بوده و هست. زن‌ستیزی دینامیسم سرکوبی عمومی برای بقای استبداد مذهبی است.
بنابراین لازم است به آنچه سنگ بنا تفکر بنیادگرایان را تشکیل میدهد، توجه کنیم.

تبعیض جنسی, سنگ بنای اندیشه بنیادگرایی اسلامی
 تفکر خمینی ومرتجعان بنیادگرایی که پیرو او هستند, در مناسبات بین انسانها, مرزبندی جنسی را مهمترین مرزبندی می‌شناسد. برای روشن شدن مساله یک مثال می‌زنم. صرفنظر از تفاوتهای تاریخی و محتوایی در این مثال، هم چنان که سنگ بنای فاشیسم هیتلری، برتری نژادی است، تفکر و فرهنگ بنیادگرایی نوع خمینی نیز بر مرزبندی و تبعیض جنسی استوار است. به این معنی که اگر اینها روزی از هژمونی و حاکمیت ازلی و ابدی مرد بر زن، دست بردارند، دیگر تغییر ماهیت داده اند و خودشان نیستند و نمی‌توانند این نظام سیاسی را داشته باشند. در ارزشها و ارزشگذاریهای آنها، از پرهیزکاری و ثواب گرفته تا گناه و عذاب، نظرگاه جنسیت و مرد سالاری نقش محوری دارد و مقدم است.
به‌لحاظ نظری، بنیاد‌گرایی اسلامی پایه را تفاوت دو جنس می‌داند و از آن نتیجه می‌گیرد که جنس برتر مرد است و زن برده‌یی است در خدمت مرد.
بنیانگذار این رژیم، خمینی ، در کتاب تحریرالوسیله‌اش نوشته است: «زنان موجودات شروری هستند. و اگر زنی از فراهم کردن محیط مناسب جهت ارضای همسرش خودداری کند، همسرش حق دارد که او را کتک بزند و هر‌روز بر شدت کتک بیفزاید تا زن را وادار به‌تسلیم کند».
نظریه‌پردازان بنیادگرا در نهایت زن را انسان نمی‌دانند، اگرچه تئوریسینهای جدیدترشان سعی دارند در این مورد دوپهلو حرف بزنند. مثلاً مطهری، به‌نحوی متناقض، می‌گوید: «…زن و مرد در انسانیت برابرند ولی دوگونه انسانند، با دوگونه خصلتها و دوگونه روانشناسی»، ولی بلافاصله تأکید می‌کند که «این اختلاف ناشی از عوامل جغرافیایی یا تاریخی و اجتماعی نیست، بلکه طرح آن در متن آفرینش ریخته شده. طبیعت از این دگرگونگیها هدف داشته است و هرگونه عملی برضد طبیعت و فطرت، عوارض نامطلوبی به‌بار می‌آورد» (۴)
یعنی از پایه، زن و مرد را دو نوع انسان که متفاوت آفریده شده‌اند ، معنی و تفسیر می‌کند.
 رفسنجانی، رئیس جمهور اسبق رژیم ایران بر"تفاوت اندام و نیروی بدنی، در زن و مرد» تاکید می‌کند و می‌گوید: «در تمامی این زمینه‌ها، مردها تواناترند و اندازه مغز مردها بزرگتر است. این اختلافات در سپردن مسئولیتها، تکالیف و حقوق مؤثر واقع می‌شود». خطر فراموش‌شدن تفاوتهای فیزیولوژیک زن و مرد یک نگرانی موهوم است. خطر واقعی که در طول تاریخ عمل کرده است، تأکید بر این تفاوتها به‌عنوان پایهٌ نظری تبعیض جنسی است. مطهری، براساس تفاوتهای زن و مرد، این نظر را تأیید می‌کند که «‌برتری روح مردان بر‌زنان چیزی‌است که طراح آن طبیعت می‌باشد، هر قدر خانمها بخواهند با این واقعیت مبارزه کنند، بی‌فایده خواهد بود. خانمها به‌علت آن‌که حساستر از آقایان هستند، باید این حقیقت را قبول کنند که به‌ نظارت آقایان در زندگیشان احتیاج دارند». در این اندیشه، حق طلاق مختص مرد است و توجیه و تئوریزه می‌شود. مطهری می‌گوید: «مرد است که اگر زن را از دست ندهد و نسبت به‌ او وفادار بماند، زن نیز او را دوست می‌دارد و نسبت به ‌او وفادار می‌ماند. (بنابراین) طبیعت کلید فسخ طبیعی ازدواج را به ‌دست مرد داده است» (۵) در این دیدگاه زن اعتمادش را از مرد می‌گیرد و برای جلب اعتماد او همه کار می‌کند. جسم، عاطفه و اساس هویتش از آن مرد است و به او شناخته می‌شود.
بگذارید در همین جا تاکید کنم که از نظر ما، این، یک اندیشهٌ ضدتوحیدی است که در آن مرد برای زن در جای خدا می‌نشیند‌. این دیدگاه ضد اسلام است. زیرا در اسلام و منطق قرآن, جوهره انسان, در تفاوتهای فیزیولوژیکی یا جنسی و نژادی و قومی نیست, بلکه درکارکردهای ویژه انسانی، یعنی آگاهی، آزادی و مسئولیت‌پذیری است و به‌همین دلیل، هیچ تفاوتی در حقوق، مسئولیتها و تکالیف، بین زن و مرد وجود ندارد. این واقعیت اسلام است اما بنیادگرایان چنین تفسیر و برداشتی از اسلام را ه ارائه می‌دهند.
این تفسیر، پس از به حاکمیت رسیدن بنیادگرایان در ایران، از محدوده نظری بیرون آمد و لباس قانون پوشید و رسماً در مقیاس یک جامعه بزرگ، به اجرا گذاشته شد.

بنیاد گرایی و زن ستیزی در عمل سیاسی و اجتماعی
قوانین نظام آخوندها، زن را از ریاست جمهوری و رهبری و قضاوت محروم می‌کند. قوانین موضوعه این رژیم هم آکنده از زن ستیزی و تبعیض جنسی است.
در نظرگاهها و احکام اسلامی تصریح شده که زن مالک تمامی بضاعت و جسم خویش است. اما مرتجعان، در زیر پوشش تقدس خانواده، مرد را مالک جسم و جان زن می‌دانند و زن را به‌ بردهٌ مرد تبدیل می‌کنند. این دیدگاه در ایران به‌صورت قانون اجرا می‌شود.از این رو قانون مدنی رژیم, ریاست خانواده را از خصایص شوهر می‌داند و در زمینه مسکن, طلاق, شغل, تابعیت, تحصیل و مسافرت، زن را به مرد مشروط کرده است. (۶)
قوانین مدنی رژیم بر پایه تبعیض بین زن ومرد تنظیم شده است. و در فصول مختلف آن، نابرابری، به ظالمانهترین شکل آن آشکار است.
قانون مجازاتهای اسلامی که قوانین جزایی در ایران امروز است, نه فقط زن ستیزانه است, بلکه خشونت و شکنجه را رسمی کرده است. هدف قوانینی که این رژیم برای سنگسار وضع کرده، قبل از هر چیز، تحمیل شدیدترین شکنجه‌ها بر قربانی است.(۷)
همین‌جا اضافه کنم که مطلقاً سنگسار نه در قرآن آمده و نه ربطی به اسلام دارد و یک عادت باقیمانده از جوامع بَدوی بوده و در قوانین تلمود و ادیان پیشین هم فرموله شده است.(۸)
تبعیض سیستماتیک جنسی همراه با سرکوب فیزیکی و روانی, همه چیز زن را له و نابود می‌کند. نتیجه عملی آن, سرخوردگی فزاینده و ابعاد بی‌سابقه خودکشی زنان در ایران است که بالاترین نرخ خودکشی در جهان را دارد. آخوندها سرکوب و زن ستیزی را با بهانه‌های اخلاقی و مذهبی توجیه می‌کنند. اما تناقض بزرگ این است که در دوره حاکمیت آخوندها, فساد و فحشا در ایران بیداد می‌کند و بیش از هر زمان دیگر درتاریخ ایران رشد کرده است. ابعاد این مساله به قدری دردناک و فاجعه‌بار است که هرکسی قدم به ایران می‌گذارد این مساله را به چشم می‌بیند, و بسیاری ازگزارشگران خارجی که از ایران دیدن کرده‌اند درگزارشهای خودشان گفته‌اند که از شدت رشد فساد و فحشا در ایران حیرت‌زده شده‌اند . آخر به اعتراف خود رژیم, سن فحشا به ۱۳سالگی رسیده و در بین دختران دانش‌آموز هم رواج پیدا کرده است. باندهای آخوندی در تجارت بردگی جنسی که یکی از سودمندترین تجارتها در ایران امروز است, شرکت دارند. آنها حتی در جریان زلزله بم در زمستان ۱۳۸۲، دختران بی‌سرپرست را می‌ربودند و آن قدر این کار رواج داشت که اکیپهای خارجی که برای کمک به زلزله‌زده‌ها رفته بودند, در گزارشهایشان به آن اشاره کردند.
ادامه دارد 

هیچ نظری موجود نیست: